۹.۱۹.۱۳۹۲

پلیس افغانستان زنی را از سنگسار نجات داد

سنگسار زنان و مردان در قانون جزای افغانستان نیز هست و شرایط سختگیرانه ای دارد، اما وجود این ماده در قانون جزای افغانستان نگرانی نهاد های حقوق بشری را برانگیخته است و مدافغان حقوق بشر خواهان لغو و غیرقانونی شمردن سنگسار در افغانستان اند.

پلیس در ولایت شمالی قندوز افغانستان یک زن را قبل از اجرای حکم سنگسار، نجات داد. مقام های ولایت قندوز گفته‌اند که افراد وابسته به گروه طالبان سه روز پیش زنی را در ولسوالی دشت ارچی این ولایت بازداشت کرده و سپس حکم کرده بودند که سنگسار شود.
عنایت‌الله خلیق سخنگوی والی قندوز به بی‌بی‌سی فارسی گفت که پلیس ساعاتی قبل از اینکه افراد طالبان حکم سنگسار را اجرا کنند، وارد اقدام شد و این زن ۳۵ ساله را از سنگسار طالبان نجات داد.
ولسوالی دشت ارچی ولایت قندوز از نقاط نسبتا نا امن این ولایت است. در روستاهای دشت ارچی گروه طالبان فعال اند و تشکیلات محلی دارند.
مقام های امنیتی قندوز گفته اند که مردم محل جریان گرفتاری و صدور حکم سنگسار علیه خانم حلیمه را به پلیس خبر داد.
حلیمه ۳۵ ساله است و پس از آنکه پلیس او را از دست طالبان آزاد کرد، به فرماندهی پلیس و سپس به خانه اش در ولسوالی دشت ارچی منتقل شده است.
مقام های امنیتی در قندوز به بی‌بی‌سی گفته اند که خانه حلیمه مصون و زیر نظر پلیس است.
در همین حال سید سرور حسینی سخنگوی فرماندهی پلیس ولایت قندوز گفت که این زن برای سه روز در یکی از پناه‌گاه های گروه طالبان در ولسوالی دشت ارچی در اسارت طالبان بود.
او گفت که طالبان در قریه های این ولایت پناه‌گاه های مخفی دارند.
بر اساس اطلاعات آقای حسینی، این خانم پنج فرزند دارد و مدتی قبل شوهرش او را به ظن داشتن روابط نامشروع با فرد دیگری، طلاق داده است.
سخنگوی پلیس قندوز همچنین گفت که شوهر خانم حلیمه عضویت گروه طالبان را دارد و پس از این که طالبان محلی از ماجرای طلاق آن ها خبر شد، اقدام به مجازات خانم حلیمه کرد.
شوهر این زن همراه با دیگر افراد گروه طالبان، فرار کرده است، پلیس گفته که تلاش برای گرفتاری این افراد جریان دارد.
ثریا صبحرنگ عضو کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان هم گفت که این گزارش به آنها نیز رسیده است و نمایندگان این نهاد در قندوز وضعیت قربانی را بررسی خواهند کرد.
خانم صبحرنگ گفت اقدام به موقع پلیس برای نجات حلیمه قابل ستایش است.
خانم صبحرنگ افزود که فردا سعی خواهند کرد حلیمه را به محل امنی انتقال دهند.
گزارشهای نهاد های فعال در زمینه حقوق بشر، نشان می‌دهد که موارد ثبت خشونت علیه زنان در نهاد های دولتی و غیر دولتی، افزایش یافته است.
شماری این اتفاق را مثبت می‌دانند و می‌گویند قبلا نیز خشونت علیه زنان اعمال می‌شد اما زنان یا امکان شکایت به مراجع دادرسی را نداشتند و یا هم سعی می‌کردن سکوت کنند. اما افزایش موارد ثبت خشونت در نهادهای قضایی، پلیس و نهاد های فعال در زمینه حقوق بشر نشان‌می دهد که امکانات ثبت چنین شکایت‌هایی بیشتر شده و زنان نیز سعی می‌کنند علیه خشونت مبارزه کنند.
مسئولان کمیسیون حقوق بشر گفته اند که در شش ماه اول سال جاری خورشیدی ثبت موارد خشونت علیه زنان نسبت به عین زمان در سال گذشته ۲۵ درصد افزایش داشته است.

لزوم رعایت حقوق بشر در افغانستان


نویسنده : داکتر سیما سمر، 
منبع  روزنامه جامعه باز
مجمع عمومی‌ سازمان ملل متحد در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸، اعلامیة جهانی حقوق بشر را به تصویب رساند. این روز به نام  «روز جهانی حقوق بشر» نام گذاری شد و از آن پس، همه‌ساله در جوامع و کشورهایی مختلف از آن گرامیداشت به عمل می‌آید. در عین حال، دهم سامبر (۱۹قوس)، روز ملی قربانیان دوران جنگ در افغانستان نیز است. به این ترتیب، دو مناسبت مهم ملی و بین المللی در یک روز جمع آمده است.
دهم دسامبر، فرصت و زمینه‌ای مهم برای فعالان حقوق بشر و همۀ افراد جامعه است تا از یک‌سو در مورد مفهوم حقوق بشر، به‌مثابه یک ارزش جهانی و حقوق قربانیان و عدالت تأمل ‌و از جانب دیگر، جهت تحقق و نهادینه‌شدن آن دادخواهی کنند.
اعلامیة جهانی حقوق بشر از زمرۀ اسناد مهم و تأثیر‌گذار جهانی است که ارزش حقوق بشر را به‌صورت قواعد حقوقی منظم در ۳۰‌ اصل برای تمامی‌جوامع، ملت‌ها و دولت‌ها اعلام داشته و به دولت‌ها تکلیف می‌کند که حقوق بشری افراد و انسان‌های تحت قلمرو خویش را رعایت و احترام کنند. پس از تصویب این سند، که دولت افغانستان نیز از امضا‌ کنندگان آن است، میثاق‌ها، قرار دادها و اعلامیه‌های دیگر بین‌المللی در عرصة حقوق بشر در سطح بین‌المللی وضع و تصویب شدند. مجموعۀ این اسناد بین‌المللی حقوق بشر، الزام به رعایت حقوق بشر توسط دولت‌ها را از یک تعهد اخلاقی به یک مسئولیت و تکلیف حقوقی الزام‌آور تبدیل کرد.
اعلامیة جهانی حقوق بشر و سایر میثاق‌هایی که از آن نشأت گرفته است، مجموعة حقوقی را اعلام می‌دارد که هر‌فرد، به‌صرف انسان‌بودن، واجد آن است و باید از آن برخوردار باشد. این دسته از حقوق، شامل  فهرستی از حقوق ذاتی، جهان‌شمول و ضروری است که شروط لازم برای برآوردن نیاز‌های اساسی انسان به شمار می‌روند. به دلیل ذاتی‌بودن و جهان‌شمولی حقوق بشر است که این مجموعه‌حقوق به تمامی‌افراد بشر، به‌حکم انسان‌بودن و بدون در نظرداشت تعلقات نژادی، جنسی، مذهبی، زبانی و… تعلق می‌گیرند و در هیچ وضع و حالی قابل سلب، تعلیق و تعطیل نیستند. رعایت اصل برابری و منع تبعیض در برخورداری شهروندان از حقوق بشر، از اصول مسلم این دسته حقوق تلقی می‌شود.
دولت افغانستان به بیشتر‌ اسناد، میثاق‌ها و معاهدات بین‌المللی حقوق بشر، از جمله «اعلامیة جهانی حقوق بشر» ملحق شده و مادۀ هفتم قانون اساسی افغانستان نیز به آن مشروعیت قانونی داده و رعایت آن را الزامی‌کرده است. از جانب دیگر، در فصل حقوق و وجایب اتباع در قانون اساسی، حقوق بشری و شهروندی تمامی‌شهروندان افغانستان با رعایت اصل برابری و منع تبعیض، تسجیل شده است. رعایت  حقوق بشر و پرداختن به آن، از تعهدات دولت افغانستان بوده و دولت به رعایت و زمینه‌سازی برای تحقق و تأمین واقعی آن مکلف است.
طی یازده سال گذشته، پیشرفت‌های بی‌سابقه‌ای در عرصة توسعه حقوق بشر و حمایت از آن، خصوصاً در حوزۀ ایجاد ضمانت‌های قوی قانونی، تبدیل حقوق بشر به یک گفتمان جدی در سطح ملی و افزایش آگاهی مردم از موازین حقوق بشر در کشور، صورت گرفته است.
علی‌رغم حصول دستاوردهایی قابل ملاحظه در زمینۀ توسعة حقوق بشر و حمایت از آن در کشور، برای نهادینه‌شدن این ارزش‌ها، راه دراز و پرمخاطره‌ای ‌پیش رو است و با چالش‌ها و گرفتاری‌های فراوانی مواجهیم که عبور از این موانع، دقت، تأمل و تلاش شجاعانۀ شهروندان کشور و فعالان حقوق بشر و جامعۀ مدنی را می‌طلبد.
تطبیق عدالت، یکی از نیازمندی‌های مبرم کشور و جامعة ما در راستای رسیدن به یک جامعۀ عادلانه و مبتنی بر حقوق بشر است. چنان‌که در مقدمة قانون اساسی تذکر رفته است، در گذشته‌ها «بی‌عدالتی‌ها، نابه‌سامانی‌ها و مصائب بی‌شماری بر کشور ما» وارد آمده است. حقوق بشر و آزادی‌های اساسی شهروندان به‌طور مکرر نقض شده؛ اما باز‌پرسی وتعقیبی صورت نگرفته است. انتظار می‌رفت که در یک‌دهۀ گذشته به عدالت انتقالی به عنوان یک امکان و فرصت‌ برای رسیدگی به تمامی‌جنایات و جرایم ضد بشری که در سه‌دهه جنگ در افغانستان ارتکاب یافته است، توجه صورت گیرد و به مطالبات برحق قربانیان، حرمت نهاده شود؛ اما قربانیان هنوز در انتظار تأمین عدالت و مطالبات قانونی و انسانی خود‌‌اند.
تجارب ده سال گذشته نشان می‌دهد که بدون تأمین عدالت و ارائۀ پاسخ منطقی و قابل قبول به خواست قربانیان و بدون رسیدگی به جرایمی‌که در گذشته‌ها ارتکاب یافته است، نمی‌توان به ‌جامعه‌ای با‌ثبات و عادلانه که تمامی‌افراد آن در مصئونیت و امنیت خاطر زندگی کنند، دست یافت.
تلفات ملکی و گسترش ناامنی در نقاط مختلف کشور، مسئلۀ مهم دیگری است که میزان رعایت حقوق بشر و توسعة آن را، به‌صورت جدی، به چالش می‌کشد. هر‌چند مسئولیت اکثر‌ قاطع تلفات ملکی را مخالفان مسلح دولت به عهده دارد؛ اما به‌موجب میثاق‌های بین‌المللی حقوق بشر، دولت افغانستان مسئولیت و تکلیف تأمین امنیت و مصئونیت جان و مال شهروندان کشور را به عهده دارد‌ و مکلف است ‌راه بیرون‌رفت از این معضل جدی ملی را جست‌وجو و شناسایی کرده و نقطة پایانی به دردها و آلام قربانیان و آسیب‌دیدگان بگذارد.
برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه، یکی از مسائل قابل تأمل  و تأثیر‌گذار بر وضعیت حقوق بشر است. برگزاری انتخابات از یک‌سو، تحقق حق انتخاب‌کردن و انتخاب‌شدن به عنوان مصداقی از حقوق بشر بوده و از سوی دیگر، زمینه‌ساز رعایت سایر حقوق بشری شهروندان و تأمین عدالت در کشور می‌تواند باشد. نفوذ گروه‌های مسلح غیر‌مسئول، نا امنی و احتمال تقلب و تخلفات انتخاباتی چالش‌های فرا‌راه این پروسة ملی است. این چالش‌ها، اصول انتخابات آزاد و عادلانه را با جدیتی تمام تهدید می‌کند. بر مسئولان امور است که در فرصت باقی‌مانده، ‌ضمانت‌های لازم برای برگزاری انتخابات سالم را ایجاد کرده، زمینه‌های مشارکت همگانی شهروندان کشور را در یک انتخابات آزاد و عادلانه فراهم ‌سازند.
 خشونت علیه زنان، یکی از گرفتاری‌های جدی جامعۀ افغانستان در حوزة حقوق بشر است. گونه‌های مختلف خشونت، از قتل ناموسی تا تجاوز جنسی و لت‌و‌کوب ‌‌زنان در نقاط مختلف کشور اعمال می‌شود و همه‌روزه قربانی می‌گیرد. از جانب دیگر، ارگان‌های مربوطۀ دولتی آن‌طور‌ که باید به قضایای خشونت علیه زنان رسیدگی عادلانه، به‌موقع و قانونی نمی‌کنند که نشان از وجود فساد اداری و ضعف حاکمیت قانون در این نهادها دارد. پایان‌دادن به خشونت علیه زنان از طریق تطبیق موازین قانونی، رسیدگی مؤثر به قضایای خشونت، تعقیب عدلی مرتکبان خشونت و توسعه و انکشاف حقوق بشری زنان، مسئولیت قانونی دولت و تعهد اخلاقی تمامی‌شهروندان آگاه کشور و ضرورت عاجل و فوری جامعة ماست.

سخن آخِر اینکه جامعة افغانستان، به عنوان یک جامعة پسامنازعه و در‌گیر منازعه، بدون عطف توجه عمیق به حقوق بشر و عدالت، رعایت حقوق بشر و ایجاد ضمانت‌های محکم برای رعایت آن، تطبیق عدالت انتقالی و توجه به حقوق قربانیان و پایان‌دادن خشونت علیه زنان، هیچ‌گاه‌ به یک جامعة اخلاقی عادلانه، که به کرامت انسانی تمامی‌افراد آن حرمت نهاده شود، جان و مال مردم مصئون باشد و صلح پایدار و امنیت عادلانه در آن تضمین شده باشد، نمی‌رسد. لزوم رعایت حقوق بشر و تأمین عدالت در چنین جامعه‌ای، یک امر انکار‌ناپذیر و غیر‌قابل تعلیق است و باید جزء اولویت‌های فوری و استراتژیک دولت و شرکای بین‌المللی آن باشد.

۸.۳۰.۱۳۹۲

آزادی برادران ناراضی تهدیدی برای کارمندان موسسات خارجی

شکیب صفدری  
در پی تهدیدات متعدد توسط مخالفین دولت و یا همان برادران ناراضی آقای کرزی (طالبان) باز هم شاهد ترک وظیفه تعدادی از کارمندان موسسات و ارګان های خارجی در افغانستان هستیم و هر روز نیز به شمار این افراد که برای حفظ جان خود و خانواده خود تن به فرار از کار میدهند خواهیم بود  و سر انجام شهروندان ما مشکلات جدی را به همراه دارند.
و حال جوانی۲۳ ساله ای را داریم که در خفا به سر می برد. به علت همکاری نکردن با طالبان مجبور به زندګی مخفیانه در شهر کابل شده است.  او مخفیانه زندګی میکند تا باعث مرګ شهروندان عادی و یا نیرو های خارجی که برای خدمت به افغانستان امده اند نباشد. در حالی که نیروهای امنیتی و پلیس افغان از جلوګیری این نوع مشکلات عاجزند.
آقای شکیب صفدری در هنګام جنګهای داخلی و بردن پدرش توسط طالبان مجبور به ترک کشور خود و پناه بردن به کشورهمسایه  پاکستان شده بود.
از همان روزهای اول مهاجرت مجبور به کار کردن و تامین مخارج فامیل بوده و همزمان زبان انګلیسی و مکتب را نیز در پاکستان تمام کرده ... روزهای سخت و غیر قابل تصوری را پشت سر ګذاشته است
او به همراه مادر و دو خواهر و برادرش در پاکستان زندګی میکرده و بعد از سقوط طالبان و تشکیل دولت اقای کرزی تصمیم به بازګشت به افغانستان میګیرد. در پی پیدا کردن پدرش کوچکترین خبری از وی نمیشود.
 شکیب زندګی عادی را با خانواده خود در کابل شروع میکند و برای تامین مخارج درس و زندګی در یکی از موسسات خارجی در پل چرخی کابل مشغول بکار میشود.  همزمان درسهای خود را در یکی از دانشکاه های خصوصی در کابل ادامه میدهد.
اقای شکیب صفدری مسؤل بخش تدارکات و خریداری این شرکت ساختمانی که مربوط امریکایی ها می شود، بوده . وی یک مدت در طول چند ماه توسط افرادی مورد تعقیب   قرار ګرفته بوده. بدون اینکه خودش خبری داشته باشد، شکیب میګوید آنها بارها و بارها با من تماس ګرفتند و خواهان دیدار و ملاقاتی بودند و پیشنهاد پول های زیادی را هم میکردند اما هر بار من این زنګ ها را  مزاحمت های افراد کوچه بازاری و لچک میدانستم.  همین افراد از همان شماره به خواهر شکیب تماس میګیرند و به او میګویند که به برادرت بګو اګر با ما همکاری نکند به تو تجاوز خواهیم کرد.  همه اعضای فامیل تو را خواهیم کشت .  به وی آدرس خانه و دانشګاهی که او درس میخواند با اسم اعضای فامیل نام برده و به او میګوید که اخرین مهلت شکیب خواهد بود.
همان شب هنګامی که شکیب از محل کار به سوی خانه میاید در راه افرادی با قیافه های پوشیده و وحشتناک سوار موتری سیاه رنګ راه موتر شخصی شکیب را سد میکنند و او را از موتر پایین میکشند و لت و کوب میکنند وبه وی میګویند که اګر با آنها همکاری نکند تمام فامیل او را خواهند کشت و به وی هشدار میدهند از این بعد باید جواب تلفن هایشان را بدهد
شکیب به انها وعده ی همکاری میدهد و میګوید هر کاری که انها بخواهند برایشان انجام خواهد داد. آنها خیلی سریع از ان محل دور میشوند .. او سوار موتر خود میشود و به سمت خانه ی یکی از دوستان خود پناه میبرد و به مادر خود زنګ میزند که (برقع) چادری پوشیده همراه بقیه اعضای فامیل شان به محل امن و یا خانه ی یکی از اقوام پناه ببرند..
بعد از ان شب تا کنون شکیب و اعضای فامیلش به صورت پنهانی زندګی میکنند. تلاش کردیم با پولیس  حوزه ۹ در تماس شدیم تا جریان را بیشتر پیګیری نماییم اما پولیس به هیچ وجهه حاضر به مصاحبه با ما نشد.
از انجاییکه برادران ناراضی در تلاش بهم اندازی موسسات خارجی هستند اینک مشخص تر میخواهند با انانکه همکاری با موسسات خارجی دارند نیز با تهدید و انفجار پراګندګی ایجاد نمایند.

شکیب صفدری در حال حاضر که از منزل دوست اش نمی تواند بیرون اید در نګرانی و ابهام اینده اش را نمی داند چه خواهد شد. شکیب صفدری از پیامد های سال ۲۰۱۴ به شدت نګران است. 
گزارشگر:  صمد صفدری

دیده بان حقوق بشر: ایران حقوق مهاجران افغان را نقض می کند

سازمان دیده بان حقوق بشر در یک گزارش تازه گفته است افغان هایی که از جنگ فرار می کنند و به کشور همسایه ایران پناه می برند، مورد بدرفتاری سیستماتیک حکومت این کشور قرار می گیرند و بدون دادن مهلتی اخراج می گردند.
دیده بان حقوق بشر روز چهار شنبه (29 عقرب/ 20 نوامبر) با نشر یک گزارش 124 صفحه یی گفت که سیاست های ایران ، "مکلفیت های قانونی اش برای حفاظت از گروه های آسیب پذیر از خشونت و بدرفتاری" را نقض می کند. دیده بان حقوق گفته است که بدرفتاری هایی را به شمول خشونت فزیکی، بازداشت در مکان های غیربهداشتی و وضعیت غیرانسانی، پرداخت جبری پول برای انتقال به کمپ ها، کار اجباری و جدایی اجباری از خانواده ثبت کرده است.
این سازمان حقوق بشری مستقر در نیویارک در گزارشی تحت عنوان "مهمانان ناخوانده؛ نقض حقوق مهاجران و پناهجویان افغان توسط ایران"، به نقل از مقام های افغان بدون ذکر نام آنها نوشته است که ایران از اخراج مهاجران افغان به عنوان ابزار سیاسی علیه دولت افغانستان استفاده می کند.

دیده بان حقوق بشر گفته است: «در سال های اخیر وضعیت بدتر شده و فشارها تقریباً بر همه افغان هایی که در ایران زندگی می کنند افزایش یافته است». به گفته این سازمان، مهاجران افغان در ایران "با موانع بزرگی در کمک های بشری و خدمات اجتماعی، بازداشت و توقیف خودسرانه مواجه اند».
به گفته دیده بان حقوق بشر، پالیسی ایران در قبال مهاجران افغان خطر جدی را متوجه امنیت نزدیک به یک میلیون افغانی می کند که ایران آنها را به عنوان مهاجر به رسمیت شناخته و همچنان هزاران افغان دیگری که از کشور شان فرار کرده و در ایران به عنوان مهاجر پذیرفته نشده اند.
جوی استورک، معاون بخش خاور میانه در دیده بان حقوق بشر گفت: «ایران هزاران افغان را اخراج می کند و به کشوری می فرستد که خطر در آنجا هم جدی است و هم واقعی». به گفته او، ایران به جای این که این مهاجران را خارج کرده و به مرز می فرستد، باید به تقاضای مهاجرت آنها گوش دهد.
استورک افزود که ایران یکی از جمعیت های بزرگ مهاجران را برای بیشتر از سه دهه میزبانی کرده است، اما در برخوردهایش باید معیارهای بین المللی را رعایت کند. به گفته او، «افغانستان حالا خطرناکتر از زمانی است که بسیاری مهاجران افغان کشور شان را ترک کردند. حالا وقت آن نیست که ایران آنها را به کشور شان بفرستد».
در این گزارش از یک مهاجر افغان یادآوری شده است که همراه با زن و کودک صغیرش اخراج شده و سه فرزند 10، 12 و 18 ساله اش در ایران مانده است. این مهاجر اخراج شده به نام عارف گفته است: «ما در یک مینی بس سفر می کردیم که افسر پولیس آمد و کارت شناسایی (مهاجرت) ما را خواست. افسر پولیس کارت شناسایی ما را گرفت و گفت فردا ساعت هشت بیایید و کارت تان را ببرید. من رفتم که کارتم را بگیرم، آنها ما را سوار یک موتر کردند و به بازداشتگاه (اخراج) بردند. من نمی دانم چه کار کنم. نه پول دارم و نه کسی را در مشهد که کمک کند».
دیده بان حقوق بشر در این گزارش به محدودیت های اداری و قانونی برای مهاجران افغان در ایران نیز اشاره کرده است. به گفته این سازمان، محدودیت هایی که مانع از مکتب رفتن کودکان مهاجران افغان می شود، در تضاد با قانون بین المللی قرار دارد. در گزارش گفته شده است که قوانین ایران فقط اجازه برخی کارهای خطرناک و کم مزد را به مهاجران ثبت شده افغان می دهد بدون این که مهارت های کاری آنها مد نظر گرفته شود. همچنان افغان هایی که زن ایرانی گرفته اند نمی توانند تابعیت این کشور را بگیرند و کودکان آنها نیز با موانع جدی برای گرفتن تابعیت رو به رو اند.

در گزارش گفته شده است که کابینه وزیران ایران در ماه نوامبر 2012 مقرراتی را تصویب کرد که به حکومت اجازه می دهد تا پایان سال 2015، حدود 1.6 میلیون خارجی را که "به صورت غیرقانونی در ایران زندگی می کنند"، از کشور اخراج کند. این مقررات که توسط معاون رییس جمهور نیز تایید شده است، به وزارت داخله ایران هدایت داده است که زمینه بازگشت داوطلبانه 200 هزار مهاجر قانونی افغان را مساعد ساخته و وضعیت مهاجرت 700 هزار افغان دیگر را پایان دهد.



منبع گزارش: دویچه وله دری

۸.۱۹.۱۳۹۲

تحقیق ملی بررسی پدیده بچه بازی؛ زنگ خطری برای جامعه مذهبی و سنتی افغانستان!


کمیسیون مستقل حقوق بشر در کابل پدیده بچه بازی را یکی از ناهنجاری های جامعه اسلامی افغانستان خوانده است.
 
سیما سمر، رئیس کمیسیون حقوق بشر افغانستان این پدیده را "تخطی آشکار حقوق بشری" خواند و از نهادهای دولتی، رسانهها، جامعه مدنی و افرادی که احساس مسئولیت میکنند خواسته است برای کاهش و یا پایان دادن به پدیده بچه بازی با این کمیسیون همکاری کنند.
بچه بازی، پدیده ناپسند اجتماعی است که در آن با پوشاندن لباس زنانه به پسران خرد سال و نوجوان و بستن زنگ به پاهایشان و آرایش زنانه، آنها را در مجالس شادی مردانه که به اسم محافل بچه بازی یاد میشود و یا در مراسم عروسی میرقصانند. 
معمولاً کودکان از ۱۲ تا ۱۸ سال مورد این سواستفاده قرار می گیرند، این کودکان برای رقصیدن، ماساژ دادن، و سو استفاده جنسی فردی یا گروهی توسط بچه بازان نگه داشته میشوند. 
کودکانی که به این پدیده روی می اورند معمولاً کودکان فقیر، بیسرپرست و از پائینترین طبقه جامعه هستند که بیشترشان با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می کنند٬ هر چند عده کمی هم هستند که از سر شهوت و کشش نفس به این پدیده روی می آورند. 
هر چند که اکثریت جامعه این پدیده را محکوم می کنند٬ اما از آنجا که تعداد قابل ملاحظه ای در محافل بچهبازی شرکت می کنند به راحتی در مورد آن صحبت میکنند و به آن به عنوان یک 'خوشگذرانی' معمولی نگاه میکنند٬ افراد 'بچهباز' در افغانستان با واکنش شدید جامعه روبر نیستند.
بچه بازی تاریخ طولانی در افغانستان دارد. ریشه این حرکت مذموم به روزگار سلطان محمود و به گفته برخی ها به روزگار پدر سلطان محمود یعنی سبکتگین می رسد.
سلطان محمود و پدرش برای حمله به سرزمین های فارس نشین، به رسم دیار خود، سربازان ترک را به سرزمین افغانستان آوردند که در میان آنها پسران زیبایی به عنوان نوکر و کنیز در دربار غزنویان کار می کردند.
نمونۀ بارز این امر "ایاز" یک ترک بچۀ مه پاره است که حتی دل سعدی و حافظ قرآن خوان را به لرزه درآورده است. 
گفته می شود که سلطان محمود به خاطر اینکه شبی در جمع یاران سخت شراب مردافکن ترکی نوشیده بود، به ایاز دستور داد تا موهایش را از بیخ کوتاه کند. اما فردا که سلطان محمود به هوش آمد به ایاز گفت که چرا موهایت را چنین کردی، ایاز در پاسخ گفت: "شما فرمودید." و چنین شد که سلطان محمود مدتی بیماری کشید. 
این تاریخ در سرزمین اسلامی ما تنها به این داستان خلاصه نمی شود. بسیاری از عارفان و صوفیانی که امروز در تاریخ اسلامی و تاریخ سنتی ما به عنوان مردان خدا یاد می شوند و پیروان زیادی در بین مردمان مسلمان ما دارند کسانی بودند مانند سلطان محمود. 
نمونۀ بارز دیگر آن مولانا جلال الدین بلخی است که در غرب به نام رومی شناخته می شود. همین جا جا دارد از خاورشناسان غربی که هیچ توجهی به مولانا و زندگی سرشار از هوس بازی با پسران و شاهدبازی اش نکرده اند شکایت کنم. 
با نگاهی گذار به اشعار مولانا از قبیل دیوان او و غزلیاتش می بینیم که مولانا سخت شیفته عشق جوانکانی بوده که همین که پشت لبهایشان سبز می شد، آنها را به نام "چهار ابرو" یاد می کرده است. 
تو امروز با دو ابرو دل ما افگار کردی چه کنی تو آن زمان که چهار ابرو شوی؟
پسران تا دوازده سیزده سالگی به ندرت بروت یا سبیل در می آورند، در این زمان است که آهسته آهسته نشانه های بلوغ در پسران به چشم می خورد. 



مولانا با وصف زیبایی این پسران در زیر سن دوازده سیزده سالگی و سپس در هنگامی که بروت در می آورند امیال جنسی خود را بیان می کند. 
اگر ما به نسخه های قدیمی و اصیل غزلیات مولانا دست بیابیم می بینیم که مولانا در سراسر غزلیات و دیوان خود اشاره های کم و بیشی به اندام های جنسی مردانه دارد. 
هیچ اثری یا بیتی در سراسر آثار او به تن زن و زیبایی تن زن به چشم نمی خورد. مولانا از واژه هایی چون "قضیب"، "کیر"، "کون"، "ماتحت" و از این دست اشاره کرده که همگی آلات جنسی و اندام های مردانه است.
من در شگفتم که چگونه مردم ما مولانایی را که سراسر آثارش آغشته به عشق پسران است، ایمان دارند و دیوان او را به نام "قرآن عجم" یاد می کنند؟ 
از مولانا که بگذریم، حافظ که گویا حافظ قرآن بوده و نیز امروزه مردم ما به نام او فال می زنند، درست مانند فال زدن به قرآن، در راستای مولانا قرار می گیرد. اما حافظ گویا به عشق زنان نیز گرفتار بوده است، ولی نه به آن حد که به پسرکان زیبارخ دل باخته است.
با نگاهی گذرا به آثار حافظ این رند شیراز، که گرفتار عشق پسران است و با پسران حتی خوابیده و پشت گردن آنها را دندان گرفته، می بینیم که حافظ نیز سراپا دام گذاشتن برای عشق هایی است که در گلخن با آنها روبه رو می شود. 
حتما داستان رویارویی حافظ با ایاز خودساخته اش را در حمام شهر شنیده اید، داستانی که به رسوایی حافظ انجامید. 
با دقت بیشتر در ادبیات می بینیم که نمونه های فراوانی از این دست افراد چهره خود را از طریق شعر و داستان سرایی به آیندگان شان نموده اند. فرخی، سیستانی، مولانا، حافظ، سعدی، انوری و بسیاری دیگر از جمله کسانی اند که در ابیات و آثارشان سودای کامجویی از تن همان "چهار ابروان" داشته اند. 
اما در تاریخ نه چندان دور و زنده ما افغان ها این معضل اجتماعی ریشه ای قوی دوانده به گونه ای که تعداد این افراد زیاد شده ااند.
این پدیده به یک ذم اجتماعی مبدل گشته اما هیچ کسی نه دولت و نه روحانیون توجهی به آن ندارند. هر چند، گفته می شود که ملایان نیز خود به پیروی از رهبران گذشته، آتش این معضل را گداخته تر می سازند.
تاریخچه بچه بازی در سمت شمال افغانستان به قبل از دوران حکومت داوود خان می رسد و بعد از آن در زمان مجاهدین این افتخار به قوماندان های جهادی منتقل شد و حتی اکنون نیز قوماندان ها و سربازان اردو و پلیس ملی به این کار نگاه متفاوت از جامعه دارند و بین خودشان به داشتن یک یا دو بچه مقبول افتخار می کنند.
در این باره میتوان قوماندان های به نام و پر نفوذ مثل نجیب مجاهد از ولسوالی کوهدامن ولایت پروان و قوماندان پیران قول در ولایت بدخشان را نام برد. 

مردم می دانند که در پسته های پولیس در جاده ها و ابتدای شهرک ها چه می گذرد اما به علت ترس از قدرت قوماندان هایی چون نجیب مجاهد و قوماندان پیران قول در شمال کشور٬ در برابر این موضوع اعتراض نمی کنند حتی اگر قربانی شوند.
سمیه رضایی، یکی از بهترین وبلاگ نویسان افغان نیز هست که از سوی دویچه وله آلمان
به حیث وبلاگ نویس برتر فارسی زبانان جایزه دریافت کرد. خانم رضایی با بخدی همکاری
میکند و گزارش های زیادی او در رسانه دیگرافغانستان منتشر شده است.


در گسترش این معضل نمیتوان نقش و تاثیر ملا های محل را نادیده گرفت. 
بسیاری از این ملاها که امروز در مساجد برخی ولایات کشور قران خواندن را تدریس میکنند، آنها از این منزلت و مقام شان برای اعمال نفوذ و قدرت و هم برای سوء استفاده جنسی از دختر و پسر بچه های کوچک استفاده می کنند.
بیش از صدها مورد گزارش موجود است که سو استفاده جنسی ملاهای محل از کودکان به محکمه ها فرستاده شده اما با اعمال نفوذ ملاها بین سران دولتی پرونده ها مختومه اعلام شده است. 
برخی مدارس دینی بستر آماده ای برای بچه بازی و سو استفاده جنسی از کودکان افغان است که تحت پوشش مذهب کودکان را به فساد، ترور و انتحار می کشانند. 
غلام حضرت باشنده پیران قول بدخشان می گوید، پسته های پولیس بین شهری تحت نظارت قوماندان پیران قول٬ به نوعی روزها رفیق قافله و شب ها شریک دزد هستند.
به گفته غلام حضرت، در بعضی از پوسته ها، بچه های زیر ۱۸ سال را برای تمیزکاری و چای دم کردن استخدام و از آنها سواستفاده جنسی میکنند سپس آنها را تهدید میکنند تا این کار را ادامه دهند و زمانی که خطر افشا شدن را احساس کنند آنها را شبانه در جنگل های اطراف سر به نیست میکنند و یا اینکه بچه ها از شهرشان فراری می شوند. 
در طی یک نشست با مردی که از طریق دوستی با آن آشنا شدم، معلومات بیشتری در رابطه با این معضل پیدا کردم و داستان های زیادی از او شنیدم.
او از سه نوع بچه بازی صحبت می کرد: بچه دوب (که در آن قوماندان یا رئیس پسر زیبایی را با خود می گرداند و از آن فقط در مجالس عروسی و خوشی به عنوان رقاص استفاده می کند. به تنش لباس های زنانه می پوشاند و در برابر جمعی از مردان سراپا مست و غرق شراب به رقص وامی دارد)؛ بچه خوش (که در آن قوماندان یا رئیس پسر زیبایی را مثلا به عنوان محافظ یا گارد خود به این سو و آن سو می برد و در برابر دیگر قوماندان ها فخرفروشی می کند. هیچ رابطۀ جنسی یا رقص در این رابطه وجود ندارد. فقط قوماندان به خاطر علاقه به زیبایی پسر، او را با خود می گرداند)؛ بچه باز (که نوع شناخته شده و مرسوم است. مردم با این واژه بیشتر آشنا هستند.)
در واقع بچه باز به مردی گفته می شود که در آن پسر نه تنها رقص و بازی می کند و با قوماندان، رئیس به این سو و آن سو می رود بلکه با او همخوابگی نیز می کند.
این رابطه جنسی کاملا یک طرفه است که در غرب به نام pedophilia یاد می شود و جرمی است که دست کم 7 سال حبس دارد.
او در ادامۀ حرف هایش به داستان فرید و گل آغا اشاره کرد. او می گفت "گل آغا عاشق فرید بود. 
گل آغا یک بچه باز بود نه بچه دوب و بچه خوش. او همه جا با فرید بود. برای فرید لباس می خرید، موتر می خرید، خانه می خرید و هر جا که فرید می گفت او را می برد، در عوض گل آغا هم از او کام می گرفت. 
فرید اصلا از قندوز بود، یکی از ولایتهای شمالی کشور و گل آغا از قندهار، یکی از ولایت های جنوبی کشور. این رابطه برای سالها ادامه داشت تا اینکه در دوران جنگ شوروی، روزی گل آغا به دلیل فشارهای نظامی و سیاسی مجبور شد مدتی به پاکستان برود. 
گل آغا فرید را به دست یکی از دوستانش در قندهار به نام شیر آغا سپرد و به او توصیه کرد از فرید مثل ناموس خود نگهداری کند. 
گل آغا شش ماه تا یک سال گم بود. هیچ کس هیچ چیزی دربارۀ او نشنید.
روزی از روزها گل آغا با یکی از دوستاش به قندهار بازگشت و چون به دنبال شیر آغا و فرید می گشت، هر دو را در یک مراسم خوشی و عروسی یافت.
گل آغا دید که فرید زنگوله به پا، با آرایش زنانه، لباس دخترانه به تن در مقابل چشمان مردان زیادی می رقصد و پا می کوبد. اینجا بود که خون گل آغا به جوش آمد. چاقو کشید و به جان شیر آغا حمله کرد، در یک نبرد چند دقیقه ای، گل آغا با مداخله مردم و اطرافیان شیر آغا به قتل رسید.
این مرد افزود "حالا نام گل آغا سر زبان همه هم¬قماشانش افتاده و به نام شهید از او یاد می کنند، در حالی که او در جوانی قوماندان بوده و به مردم اصول اسلامی را یاد می داده است." 
بچه بازان معمولا شب های جمعه دور هم جمع شده و بين بچه هایشان رقص را به شکل يک مسابقه آغاز مي کنند هر بچه که در اين مجلس تا آخر و خوب رقصید، مقام شاه بچه ها را دریافت میکند و این افتخاری است برای صاحب بچه.
در افغانستان اصطلاح بچه باز یا بچه بی ریش واژه های چندان غریبی نیست به راحتی در مکالمات روزمره مردم در پیاده روها و یا حتی این روزها در آهنگ های محلی که مخصوص مردم شمال کشور است این واژه ها را می توان شنید و هر چه که به سمت شمال کشور نزدیک تر شوی این واژه ها معمولی تر به نظر می رسند. 
بچه بازی برای خود رسوم خاصی دارد، مثلا اگر به یک مجلس رقص بچه ها بروید برنامه این چنین آغاز می شود: قوماندان نام بچه اش را صدا می زند؛ بچه داخل می آید؛ قوماندان دستمال گردنش را یا یک دستمال خاص را سر راه بچه پهن می کند تا بچه وارد شود. بعد از اینکه بچه وارد شد همه شروع می کنند به دست زدن. 
هیچ کس به جز از خود صاحب بچه حق دست زدن و تماس جسمی گرفتن با پسر را ندارد، اگر کسی چنین کاری کند ممکن است به قیمت جانش تمام شود.
بچه باز سپس هر چه پول داشته باشد یا هر چه در توانش باشد پول بالای سر بچه می پاشد، در پایان که رقص تمام شد، بچه پیش بچه باز می آید و هر دو معاشقه می کنند. 
سوال اینجاست که در یک جامعه مذهبی و سنتی مانند افغانستان چطور این پدیده به یک افتخار و روال عادی تبدیل شده است؟ و فاصله واقعیت تا شنیده ها چقدر است.

حکومت افغانستان برای جلوگیری از گسترش بیشتر این پدیده چه راهکارهایی را روی دست خواهد گرفت. آیا مسؤلان و عاملان اصلی این سواستفاده ها که با استفاده از نفوذ و قدرت شان حقوق این کودکان را نقض میکنند مورد پیگرد و بازخواست قرار خواهند گرفت؟

نویسنده: سمیهرضایی