۸.۳۰.۱۳۸۸

من هم بشرم !

گزارش : زهرا سادات
بعد از ظهر یک روز پاییزی بود و هوا نه چندان گرم، دو نگهبان در کنار در ورودی حقوق بشر مشغول صحبت بودند و در مقابل آن ها چند فروشنده چرتی که در پناه آفتاب نیم جان خزیده بودند. بر سرعت قدم هایمان افزودیم تا زودتر به دفتر برسیم. چند قدم بیشتر نرفته بودیم که نگاهم به مردی افتاد با لباس های مندرس خاکی، پیشانی شکسته و چشم هایی که قطرات اشک به آهستگی از آن سرازیر بود، به زحمت عصای فلزی اش را بر زمین می گذاشت و تن خسته و رنجورش را در پی آن می کشید، بی اختیار پولی از جیبم بیرون کشیدم و در دستش قرار دادم، چیزی نگفت و چشمانش را بر زمین دوخت؛ اما دلش تاب نیاورد و با صدای لرزانی خواست تا غرورش را نجات دهد. به آهستگی گفت: "مریضم" دقیق تر به چهره اش دیدم، پرسیدم پیشانی ات چه شده؟ انگار سنگ صبوری گیر آورده باشد، اشک هایش را با دست پاک کرد و گفت آمده بودم حقوق بشر از وضع زندگی و بیماری ام گفتم ولی گفتند برو این مسأله به ما مربوط نمی شود، گفتم داکترها در بگرام گفته اند اگر خارج بروی خوب می شوی؛ گفتم اگر خوب شوم کار میکنم، خانه و شش فرزند کوچکم را سرپرستی می کنم، نمی گذارم بچه هایم بی سواد بمانند، نمی گذارم دست گدایی از خانه ام به سوی هر کس و هر جایی دراز شود؛ اما گفتند ما هیچ کاری برایتان نمی توانیم، برو هلال احمر وظیفه آنهاست، گفتم رفته ام نه یک بار که بارها؛ ولی گفتند برو وظیفه ما نیست. کارمند حقوق بشر حرفم را قطع کرد و گفت ما هم کارهای دیگری انجام می دهیم، وظیفه ما هم نیست. وقتی بیرون آمدم، چیزهای زیادی در سرم می پیچید، یک لحظه پیش چشمم تاریک شد و بر زمین افتادم.
دلم برایش سوخت، گفتم خوب حالا چه کار میکنی؟ با این وضعیت که نمی توانی کاری کنی!گفت به خدا می توانم اگر حالم خوب باشد؛ اما حالا نه. بیکارم و با این وضع هفته ای 1500 افغانی پول می دهم تا رفتن به بگرام برای تداوی و پس آمدن، خرج خانه وقرض داری هم هر روز سنگین تر می شود، به هر جایی رفتم تا به دادم برسند. پیش مراجع مذهبی رفتم؛ اما هیچ کدامشان مرا نپذیرفتند. روزی نزد آیت الله محسنی رفتم گفتم شاید مرهمی برای دردهایم شود، بعد از روزها عجز و درماندگی اجازه حضور یافتم؛ حتا حرف هایم را تا آخر نشنید، با گفته هایش مرا آتش زد، گفت من خودم قرض دارم برو که مسلمین و مسلمات کمکت کنند و مرا به دست فردی به نام بصیر سپرد. او هم با یقین خاصی به من گفت؛ شما ها عادتان شده که گدایی کنید؛ گفتم به خدا مریضم، فقط کمک کنید تداوی شوم، آن وقت خودم کار میکنم؛ اگر من بمیرم هیچ فکرش را کرده اید که بر سر زن و شش فرزندم چه خواهد آمد؛ اسناد پزشکی ام را دید و با تمسخر گفت: اگر بیست هزار افغانی بدهی نصف افغانستان را به نامت می کنند. " شما ها عادتان شده که یک شکمبه گاومیش را به دو صد افغانی بخرید، به خودتان بسته کنید و بوی گند بگیرید، بعد بیایید پیش حاج آقا که ما مریضیم". از شنیدن این سخنان آن قدر شرمیدم که گپ در دهانم خشکید. روز دیگری دفتر آقای محقق رفتم، گفتند از طریق صلیب سرخ برای معالجه شما اقدام می کنیم، خیلی خوشحال شده بودم، گفتم بالاخره مشکلم حل می شود؛ اما وقتی دفعات بعد رفتم دیگر از این حرف ها خبری نبود و هر بار با دادن مقداری پول می خواستند وعده هایشان را فراموش کنم. جای دیگری رفتم، گفتند این جا، جای سیاست نه توزیع خیرات؛ هر بار وقتی مجبور می شوم دستم را به امید امدادی جایی دراز کنم، با خودم می گویم کاش زمین همین لحظه ترک بر دارد و من در آن فرو روم، ولی وقتی به یاد بچه ها و خانواده ام می افتم می ترسم؛ بعد با خود می گویم چه کار کنم، وقتی صلیب سرخ و هلال احمر می گویند برو مشکلت به ما مربوط نمی شود، وقتی کمیسیون حقوق بشر صدایم را در گلو خفه می کند، وقتی رهبر دینی می گوید برو و وقتی که هیچ کسی برایم دل نمی سوزاند، باید هیمن گونه بسازم و بسوزم.
در دلم گفتم راست می گویند: این رهبران مذهبی و سیاسی، آخر اگر پول هایشان را صرف این آدم های بیچاره کنند، پس چطور در برابر هم جبهه گیری کنند؛ این آدم ها فقط وقتی به درد می خورند که بتوان روی خونشان زینه ای زد.
فقیر علی با وجود بیماری ای که مانند خوره به جانش افتاده به هر جایی که می توانسته سر زده؛ اما دریغ از یک گوش شنوا.نمی دانم شاید واقعا به هلال احمر ما ربطی ندارد که افغانی بین مرگ و زندگی دست و پا می زند، شاید به دولت ما ربطی ندارد که خانواده افغانی نان خوردن ندارند که فرزندان کوچکشان عقده نداشتن های زیادی را در خود می گیرند و...
این تنها فقیرعلی نیست که سهم تلخی از زندگی را به میراث برده، در هر کوچه و پس کوچه افغانستان، صدها نفر مانند او و یا اسف بار تر از او زندگی می کنند. در خانه های گلی خرابه و یا در زیر چادرها با شکم های گرسنه روزگار می گذرانند و هر سال بر تعدادشان بیشتر افزوده می شود؛ اما از این وضع هیچ عرق شرمی بر جبین دولتمردان و مسوولین دولتی افغان نمی نشیند و هیچ کسی پاسخگوی این وضعیت رقت بار نیست.

۸.۲۹.۱۳۸۸

حقوق بشري كودكان افغان



افغانستان ميثاق بين المللي حقوق كودكان را در سال 1373 امضا و تصويب كرده است اما با تصويب اين ميثاق هنوز هم چالش هاي فراراه دولت افغانستان و نهاد هاي مدافع حقوق بشري در كشور وجود دارد و تعداد زيادي از كودكان افغان را مرگ ، معيوبيت و خشونت هاي متعدد جسمي و روحي تهديد ميكند.
كميسيون مستقل حقوق بشر افغانستان در اعلاميه كه منتشر كرده است نگراني خود را در مورد وضعيت رقت بار و ناخوشايند حقوق بشري كودكان افغان اعلام داشت.
در اعلاميه آمده است ، خشونت هاي فزيكي و رواني از جمله تحقير و سرزنش ،عدم توجه به كودكان ، سوي استفاده جنسي ،قاچاق ، تحميل كارهاي اجباري و شاقه، ازدواج هاي اجباري قبل از وقت و خشونت بر مبناي جنسيت را ميتوان نام برد كه بر كودكان افغان واداشته شده است.
بر اساس گزارش هاي كميسيون مستقل حقوق بشر افغانستان 38 فيصد كودكان به انجام كار هاي خارج از توان شان گماشته شده، 31 فيصد به خدمات صحي دسترسي ندارند ، 26 فيصد از كسب تعليم و تربيه محروم اند ، 48 فيصد ازدواج ها پايانتر از سن 16 سال صورت گرفته است.
اما 60 واقعه اختطاف كودكان ، 37 واقعه تجاوز جنسي بر كودكان جهانيان را تكان داده و مسوول صندوق وجهي ملل متهد براي كودكان ابراز نگراني كرد و دولت كرزاي را مسوول امنيت و سلا مت كودكان دانست.
از كرزاي خواسته شد تا عملي شدن ميثاق بين المللي حقوق كودكان را در الويت فعاليت هاي خويش قرار دهد.

۸.۲۵.۱۳۸۸

بازداشتگاههای آمریکا در افغانستان 'نیاز به بازنگری دارد'

سه سازمان دفاع از حقوق بشر، از دولت آمریکا خواسته که بازداشتگاه های خود را در افغانستان در مطابقت با قوانین بین المللی اصلاح کند.
در اعلامیه ای که از سوی دیده بان حقوق بشر، سازمان عفو بین الملل و گروه اول حقوق بشر منتشر شده آمده که سیاست آمریکا در مورد بازداشتگاه هایش در افغانستان نیاز به بازنگری دارد.
این اعلامیه در حالی منتشر می شود که نظامیان آمریکایی در افغانستان، به خبرنگاران اجازه داده اند تا از یک بازداشتگاه تازه تاسیس اما خالی از زندانی، در ولایت پروان در شمال کابل دیدن کنند.
نظامیان آمریکایی می گویند، حدود هفت صد نفر در پایگاه اصلی نیروهای آمریکایی در بگرام، در شمال کابل زندانی هستند.
برخی از حقوق دانها می گویند از لحاظ قانونی هیچ کشور دیگری نمی تواند در افغانستان که یک کشور مسقل است زندان داشته باشد و افردی را در آن نگهداری کند.
اما آمریکایی ها استدلال می کنند کسانی که در زندان بگرام زندانی هستند در جنگ علیه تروریسم بازداشت شده اند و زندانیان عادی نیستند.

شفافیت و قانونمداری
اعلامیه سه سازمان جهانی حقوق بشری از این مسئله انتقاد کرده که ایالات متحده آمریکا در قبال زندانیان در داخل افغانستان، از قوانین داخلی این کشور پیروی نمی کند.
این اعلامیه تاکید دارد که آمریکا برای احترام گذاشتن به قانونمداری در افغانستان، باید بازداشتگاه های خود را براساس قوانین این کشور و معیارهای بین المللی اصلاح کند.
سازمانهای حقوق بشری همچنین از دولت آمریکا مصرانه درخواست کرده اند که برای شفافیت در زندانهای خود، باید به کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان اجازه بدهد تا از زندانیان بازدید کند.
با توجه به مشکلاتی که سیستم کنونی قضایی افغانستان دارد، آمریکا و دولت افغانستان باید فورا راه حل دراز مدتی را ایجاد کنند که براساس آن پرونده های (زندانیان) در دادگاهی با حاکمیت قانون بررسی شود، و درصورتیکه جرم آنها ثابت نمی شود، از زندان آزاد شوند
اعلامیه
اداره بین المللی صلیب سرخ از بازداشتگاه های آمریکا در افغانستان دیدن می کند، اما دریافت های آن محرمانه باقی می ماند.
ریچل رید، یک پژوهشگر دیده بان حقوق بشر برای افغانستان می گوید: "رئیس جمهور اوباما بعضی تدابیر را برای اصلاح در هم ریختگی های که اداره بوش ایجاد کرده بود، اتخاذ کرده است."
اما او می گوید: "اگر آمریکا بازداشتگاه های خود را اصلاح کند، در زمینه احترام به حاکمیت قانون، اعتبار بیشتری خواهد یافت."
این اعلامیه همچنین تاکید کرده که آمریکا باید به زندانیان خود در افغانستان اجازه دسترسی به دادگاه را فراهم کند.


زندانيان عراقي در ابوغوريب " بازداشتگاه هاي امريكاه در عراق"