۱۰.۰۵.۱۳۸۹

اختطاف و کشتن عوض علی برای چی؟

آیا روزی خواهد شد که طالبان به این فکر بیافتند که قبل از کشتن آدم های که در این سرزمین زندگی میکنند فکرکنند که میکشند برای چی؟ خبر ها حاکی ازین است که عوض علی یکی از باشندگان محلی ولایت غزنی ولسوالی قره باغ از خانه اش به جرم دیدن ویدیوی نوحه گروگان گرفته میشه بعد از دو روز جسد بیجان اش در قسمت زرد الو پیدا میشود. این اتفاق دقیقآ یک هفته قبل یعنی به تاریخ بیست هشتم قوس "سیزدهم ماه محرم" اتفاق افتیده است.
دلیل اختطاف و به قتل رسیدن این مرد تماشای کست های یدیویی نوحه که پسر "عوض علی" نوحه خوان ثبت شده در تصیویر، تصویری از ایام محرم بوده و به گفته یکی از اقوام نزدیک به عوض علی، زمانی که طالبان در خانه آنها یورش میبرند خوانواده عوض علی در در تلویزیون شان ویدیوی نوحه امام حسین را میدیدند که طالبان ازین عمل کرد آنها ناخرسند میشوند، از خوانواده میپرسند که این نوحه را از کجا کردین و چرا چینین موضوعات مبتزل را میبینید؟ عوض علی دست پاچه میشود و میگوید این نوحه ها پسرش خوانده بوده و از چند سال به این سو ما ازش در ایام محرم استفاده میکنیم و طالبان عوض علی را لت کوپ میکرده و میپرسیده که پسرش کجاست و تا پسرت را تسلیم ماه نکنی ، جان بخلاصی نداری!
از همان لحظه عوض علی گرو گان پسرش که در یکی از کشور ها مهاجر است ، اختطاف میشود و بعد از دو روز جسدش یافت میشود.
به گفته نزدیکان خوانواده عوض علی خانم عوض علی زمانی که با جسد شوهرش رو برو میشود سکته کرده و دنیا را وداع میگوید دو جسد بیجان در کنار هم برای ابد میخوابند و با چشمان بسته بجزسیاهی چیزی دیگری را نمی بینند و از روشنی متنفرند.
این در حالی است که طالبان گاهی از سر تقصیر بد به ساحات نزدیک به دشت قره باغ به خانه های مردم یورش میبرند و این چندمین قربانی است که در سال جاری اتفاق میافتد. طالبان راه های مواصلاتی بین ولسوالی های جاغوری، قره باغ و مالستان را در ساحه دشت قره باغ که در واقعه قلعه جنگی دیگری میان نیرو های حکومتی و طالبان است مسدود میکنند و مانع رفت آمد مردم هزاره در آنسوی ولسوالی ها میشوند. در همین اخیر 15 نفر از پولیس های حکومتی نیز قتل عام شده بودند که همه هزاره های اطراف ولسوالی قره باغ بودند.

۹.۲۰.۱۳۸۹

خانواده های قربانیان چند دهه جنگ خواهان محاکمه جنایت کاران شدند






در تظاهراتی که از سوی نهاد های حقوق بشر و جامعه مدنی در کابل راه اندازی شده بود خانواده های قربانیان خواهان به محاکمه کشاندن عاملان قتل عام های چند دهه شد. مردم به این باور اند که از دهه ها قبل تا امروز جنایت های پیهم صورت گرفته و ادامه دارد. از کمونیزم تا اسلامیزم و از بتن اسلام گرایی حضور امپریالیزم امروز بخودی خود قربانی ساز است.
در همین مناسبت نمایشگاه عکس، نمایش فیلم، نمایش تیاتر و گفتمان میان نخبه گان که توسط موسسه جامعه باز برنامه ریزی شده و نهاد های همکار مشترکن این هفته حقوق بشر و قربانیان جنگ را به پیش میبرند.
از یازدهم دسامبر تا نوزدهم برنامه های ویژه حقوق بشری در مرکز فرهنگی فرانسه ادامه دارد.

۹.۱۹.۱۳۸۹

پیام سرمنشی ملل متحد در مورد حقوق بشر

حقوق بشر اساس آزادی، صلح، توسعه و عدالت و محور تلاش ملل متحد در سراسر جهان به شمار ميرود.
قوانين برای حفاظت و توسعه حقوق بشر لازم الاجرا می باشد. اما بطور کلی اکثرأ پيشرفت ها به مردم
ميرسد... زنان و مردان شچاع... سعی دارند تا حقوق خود و حقوق ديگران را حفاظت کنند... مصمم اند تا
حقوق را در زندگی مردم محسوس و واقعی سازند.
برگزاری روز جهانی حقوق بشر را امسال به همين مدافعين حقوق بشر اختصاص ميدهيم.
مدافعين يک گروه متنوع ميباشند. آنها ميتوانند بخشی از يک سازمان جامعه مدنی يا يک خبرنگار و حتی يک
شهروند عادی باشند که با مشاهده بدرفتاری در نزديکی محل زندگی خود حساس و بيدار شده است.
اما همه اين افراد در برابر آشکار ساختن بدرفتاری، حفاظت از اکثر افراد آسيب پذير و پايان بخشيدن به معافيت
تعهد مشترک دارند. آنها به پا خاسته اند، صحبت ميکنند و امروز به نام آزادی و وقار انسانی فرياد ميکشند.
مدافعين حقوق بشر در مبارزه عليه تبعيض يک نقش حياتی را ايفاء می کنند. اين افراد در مورد خشونت تحقيق
نموده و در رسيدن به عدالت و حمايت به قربانيان کمک ميکنند.
اما کار اين افراد اکثرأ با خطر جدی همراه است.
مدافعين حقوق بشر مورد اذيت قرار ميگيرند و از کار خود اخراج ميشوند و به اشتباه به زندان انداخته ميشوند.
در اکثر کشور ها اين افراد مورد شکنجه و لت و کوب قرار می گيرند و حتی به قتل ميرسند.
دوستان و اعضای خانواده اين افراد نيز در معرض آزار، اذيت و تهديد قرار ميگيرند.
زنان مدافع حقوق بشر با خطرات بيشتر مواجه اند و بنابرين به حمايت بيشتر نياز دارند.
امسال روز جهانی حقوق بشر يک فرصت ديگر برای شعار ترغيب و دستاورد های مدافعين حقوق بشر در همه
جا و تعهد مجدد برای تلاش بيشتر جهت حفاظت از کار اين افراد می باشد.
دولت ها در برابر حفاظت از مدافعين حقوق بشر مسئوليت اساسی و اول را دارند. من از همه کشور ها
ميخواهم تا آزادی بيان و آزادی گرد همايی را که کار اين افراد را ميسر می سازد، تضمين نمايند.
وقتی جان مدافعين حقوق بشر به خطر می افتد، همه ما از امنيت کمتر برخوردار می شويم.
وقتی صدای مدافعين حقوق بشر خاموش می شود، عدالت هم خفه ميگردد.
در اين روز جهانی حقوق بشر، بياييد تا به وسيله کار کسانی که سعی دارند تا جهان ما را بيشتر عدالت محوری
سازند، تشويق شويم. بياييد تا همه ما بخاطر داشته باشيم که صرفنظر از گذشته، آموزش و يا سطح تعليم هر فرد
ميتواند قهرمان عرصه حقوق بشر باشد.
پس بياييد تا از اين نيرو استفاده کنيم. بياييد تا هر يک از ما مدافع حقوق بشر باشيم

۹.۰۲.۱۳۸۹

بادبادک ات را رها کن دخترم!


"به منا سبت روز جهانی کودک"
بادبادک ات را رها کن
از گلویت
دخترم.
..."بن لادن" آن قدر دارد
که قاعده ی دیگری بسازد
برای دست های تو یا نیویورک
به خواهرت بگو
-این روز ها-
پرنده ممنوع است این جا
آسمانی که در چشم های توست
وشبی که در گیس هایش خفته است.

به خواهرت بگو
تو بادبادگ باز نیستی دخترم
تو را نمی شود تنها با "11 سپتامبر"
و نقشه های درهم جغرافیا شنید
یا عکس هایی که عکاسان از تو می گیرند

تو کلمه ای هستی که هزار سال است
از کتاب ها پاک شده است
ونامت را نمی توان در هیچ نقشه ای یافت.

نشان تو این بادبادک ها نیستند دخترم
حتی نمی توان نشان تورا از کلاغ ها پرسید
هزار سال بیشتر است شاید
که دروغ وزیدن گرفته است
و دیگر تو را کسی به نام نمی شناسد دخترم.

تو بادبادک نیستی
تو واژه ای هستی که در هیچ کتابی نمی توان خاند:انسان.
تو حتی دست های کوچک ماه نیستی
تو گلویی هستی
که در هیچ صدایی نوشته نشده است
و بال هایی که بلوغ اش را به تعویق انداخته اند.

گیس هایت را رها کن
گیس هایت را رها کن
دخترم.

کنار این گوشه منتظر باش
ملا عمر،بن لادن، خالد
کرزای و اوباما روزی از این آسمان خواهند رفت
ازین اوراق و قارها
تو می توانی بدون حراس روسری ات را مرتب کنی
قرار مان کنار " قونیه و قاف"
کمی از مثنوی و حضرت مولانا.

کنار این آسمان منتظر باش
کنار این آسمان منتظر باش.

بادبادک ات را رها کن
بادبادک ات را رها کن
ازگلویت
دخترم.

شمس جعفری

کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان: سو استفاده جنسی از کودکان تکان‌دهنده است


کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان اعلام کرده است که وضعیت حقوق بشری کودکان در کشور نگران‌کننده است.
بررسی‌های شش ماهه‌ی بخش حمایت از کودکان کمیسیون حقوق بشر افغانستان نشان می‌دهد که سواستفاده‌ی جنسی از کودکان نسبت به سال گذشته 20 درصد افزایش داشته است.
این کمیسیون همچنین از نهاد‌های عدلی و قضایی می‌خواهد تا با عاملان پرونده‌های تجاوز و سو‌استفاده‌ی جنسی از کودکان برخورد جدی کنند.
حمیده برمکی، کمیشنر بخش کودکان کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان که همزمان با 20 نوامبر روز جهانی کودکان، نتیجه‌ی بررسی شش ماهه این کمیسیون در بخش کودکان را روز گذشته توضیح می‌‌داد گفت با وجود پیشرفت‌ها در بخش‌های گوناگون، در افغانستان وضعیت بشری کودکان هنوز هم نگران‌کننده است.
از 177 پرونده‌ی نقض حقوق بشری کودکان که در شش ماه اول سال روان خورشیدی در دفتر‌های مرکزی و 14 دفتر ساحوی کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان ثبت شده است، 18 مورد آن شامل ازدواج‌های زودهنگام بوده‌اند که بیشترآن‌ها همراه باخشونت انجام شده‌اند.
بربنیاد یافته‌های کمیسیون مستقل حقوق بشر، از 2804 کودکی که با آن‌ها در 22 ولایت کشور صحبت شده 129 تن آن‌ها گفته‌اند که ازدواج قبل از وقت داشته‌اند که هدف از ازدواج‌شان، حل منازعات و حل مشکلات اقتصادی بوده است.
خانم برمکی می‌گوید: «موضوع سو‌استفاده جنسی از اطفال تکان‌دهنده است. ارقامی را ما به دست آوردیم که20 درصد افزایش را نسبت به سال گذشته نشان می‌دهد. سال گذشته در طول سال، 63 مورد داشتیم که متاسفانه این رقم در شش ماه اول امسال به 49 مورد می‌رسد.»
گزارش بخش حمایت از کودکان کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان نشان می‌دهد که از 177 مورد نقض حقوق بشری کودکان، 23مورد آن‌ها خشونت فزیکی و روانی، 18 مورد آن‌ها ازدواج‌های پیش از وقت و در 11مورد پولیس کودکان را مورد لت وکوب و شکنجه قرار داده است.
‌گزارش بررسی‌های شش‌ماهه‌ی بخش حمایت از کودکان کمیسیون حقوق بشر همچنین می‌گوید از 2804 کودکی که با آن‌ها گفتگو شده، 12 و نیم درصد این کودکان به آموزش و پرورش دسترسی ندارند. 8 و نیم درصد مکتب را ترک کرده‌اند و20 درصد آن‌ها به صورت منظم به مکتب نمی‌روند.
در کنار مشکلات امنیتی، نبود کتاب و لوازم درسی، دوری راه، نبود معلم و شرایط بد محیطی مکتب از عمده‌ترین دلایل عدم دسترسی کودکان به آموزش خوانده شده است.
این گزارش همچنین بیان می‌دارد که حدود 60 درصد کودکان مصاحبه شده در کارهای خانه، 13 درصد در مراقبت از حیوانات و بیش از 9 درصد آن‌ها دربخش زراعت کار می‌کنند و 8 درصد کودکان یاد شده به دلیل قرضداری خانواده‌های‌شان مجبور هستند که بدون معاش نزد صاحب کارشان، کارکنند.
براساس یافته‌های کمیسیون حقوق بشر از ماه جدی 1388 تا ماه سرطان 1389، 1325 غیرنظامی در عملیات‌های نظامی دولت، نیروهای خارجی و مخالفین دولت کشته شده‌اند که 217 تن آن‌ها کودکان بوده‌اند که نسبت به سال گذشته در همین مدت 5 ونیم درصد افزایش را نشان می‌دهد.
بررسی کمیسیون حقوق بشر نشان می‌دهد که 7 درصد کودکان در شهرها و 30 درصد در روستاها به خدمات درمانی دسترسی ندارند.
نبود مرکزهای درمانی، کارمندان صحی، بلند بودن هزینه‌ی تداوی و نبود تسهیلات صحی در سطح مرکزهای درمانی درافغانستان، از چالش‌هایی است که دسترسی کودکان به خدمات درمانی را محدود کرده است.
مسوول بخش کودکان کمیسیون مستقل حقوق بشر می‌گوید 80 درصد کلینیک‌های افغانستان از امکان‌های صحی بی‌بهره هستند.
حمیده برمکی می‌گوید:‌ «وضعیت حقوق بشری کودکان در افغانستان نگران‌کننده است و امیدوارکننده نیست. با توجه به ارقامی که ارایه کردیم می‌توانیم ادعا بکنیم که هنوزهم در رابطه به وضعیت طفل‌ها نگرانی داریم.»
هرچند کنوانسیون بین‌المللی حقوق کودکان در سال 1373 از جانب دولت افغانستان تصویب شده است ولی کمیسیون مستقل حقوق بشر تاکید می‌کند که هنوز هم چالش‌هایی فرا‌راه دولت و نهاد‌های مدافع حقوق بشری در افغانستان وجود دارد.
نبود امنیت، پایین بودن آگاهی مردم از حقوق کودکان، وجود میکانیزم حمایتی ضعیف و نارسایی نهادهای مسوول، بی‌ثباتی سیاسی و معافیت مجرمین از دلایل ادامه خشونت‌ها در برابرکودکان شمرده می‌شوند.
با این‌حال مسوولان کمیسیون حقوق بشر افغانستان خواهان هماهنگی دولت، نهاد‌های مدافع حقوق بشر و سازمان‌های بین‌المللی که در راستای حمایت از کودکان فعالیت می‌کنند، شده‌اند.
خانم برمکی گفت‌: «‌کمیسیون حقوق بشر افغانستان از نهاد‌های دولتی و غیر‌دولتی، نهاد‌های بین‌المللی که در راستای حمایت از اطفال کار می‌کنند و از نهاد‌های جامعه مدنی در افغانستان، تقاضا می‌کند تا همه در رابطه به بهبود وضعیت طفل‌ها در افغانستان سعی و تلاش به خرج دهند و راهکارهای مناسبی را روی دست گیرند. از نیروهای امنیتی کشور که به عملیات‌های نظامی می‌پردازند، نیروهای بین‌المللی و مخالفین دولت نیز می‌خواهیم که مناطق مسکونی‌، محلات رهایشی، مراکز صحی و تعلیمی را مورد هدف قرار ندهند.»
کمیشنر بخش کودکان کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان همچنین از نهاد‌های عدلی و قضایی می‌خواهد تا با عاملان نقض حقوق بشری کودکان برخورد جدی کنند و آن‌ها را مورد پیگرد قانونی قرار دهند.

۸.۰۷.۱۳۸۹

کشته شدن یک خانم افغان توسط نیروهای مرزی ایران


یک خانم افغان از سوی مرز بانان کشور ایران در نقطه مرزی ولایت نیمروز با ضرب گلوله به قتل رسیده است. خانم افغان با چهار کودک میخواستند از نواحی مرزی ولایت نمیروز وارد کشور ایران شوند که از سوی نیرو های مرزی ایران در داخل مرز افغانستان مورد تیر اندازی قرار میگیرد و از ناحیه پاه به شدت زخمی میشود.
بعد از زخمی شدن ساعت ها از خونریزی این خانم که در کنار کودکان اش هرلحظه اشک کودکان اش میدیده میگذرد تا اینکه جان میدهد و کودکان این خانم جان دادن مادرش نظاره میکرده اند.
بعد از ینکه نیروی های سرحدی جسد این خانم را که کودکان آن نیز در معرض خطرجدی قرار داشته اند را میابند و به شفاخانه منتقل میشود و تحقیقات آغاز شده است.
عبدالجبار پردلی فرمانده پولیس این ولایت می گوید:در جریان تیر اندازی یک مرمی به پای این خانم اصابت کرده بود و به دلیل خون ریزی زیاد پس از مدت زمانی در کنار چهار فرزندش جان باخته است. او می گوید جسد این خانم توسط پولیس سرحدی به شفاخانه انتقال یافته است.بنا به اظهارات وی یک هئیت جهت بررسی این رویداد کارش را آغاز کرده است. یک سرباز پولیس سرحدی در نیمروز گفت:این خانم در داخل خاک افغانستان از سوی مرزبانان ایرانی مورد شلیک گلوله قرار گرفته و جان باخت.

جان باختن این خانم شروع یک قضیه حقوق بشری نیست بلکه این صدمین اتفاق غیر انسانی است که در مرز های ایران و افغانستان اتفاق افتیده است. سال پار چند جسد از افغانهای که در مرز ایران به قتل رسیده بودند موضوع جدی و مورد بحث نمایندگان مجلس افغان بود و اعدام شدن ده ها تن در ایران به جرم قاچاق مواد مخدر بدون اینکه دولت افغانستان از لحاظ حقوقی از قضیه ای آنها آگاهی داشته باشد نیز خشم مردم افغانستان را واداشته بود. دلایلی وجود دارد که تاکنون دولت افغانستان جزیات تحقیقات این رویداد ها را نشر نکرده است.

۷.۱۴.۱۳۸۹

مصاحبه با فهیم حکیم در رابطه به منتشر نشدن یک گزارش نقض حقوق بشر در مورد افغانستان

سازمان ملل متحد یک گزارش را در مورد نقض حقوق بشر در افغانستان میان سال های 1978 و 2001 انتشار نداده است.

این مطلب را یک روزنامهء سویسی گزارش داده است. روزنامه به نقل از یکی از تهیه کننده گان این گزارش نوشته که این گزارش بر اساس تقاضای رییس جمهور حامد کرزی انتشار نیافته است. اما در عین حال بارنت روبین یکی از تهیه کننده گان این گزارش گفته که این گزارش برای بیش از یک سال در انترنت قابل دسترسی بوده است.

قادر حبیب خبرنگار رادیو آزادی در مصاحبهء تلیفونی از فهیم حکیم یک عضو کمسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در مورد همین گزارش پرسیده است: بشنوید دانلود کنید

ژنوساید، عدالت، سازش

یاداشت های عزیزرویش
از شبی که با فیلیپ گورویچ دیدار کردیم، حدود یک هفته می‌گذرد. تا کنون چندین بار یادداشت‌هایی را که از صحبت‌های آن شب او تهیه کرده بودم، مرور کرده ام و با هر مرور کردن، حس می‌کنم تاریخی در برابر نگاه‌های خود

م مرور می‌شود. فیلیپ از تجربه‌ای در رواندا صحبت می‌کرد، اما سرگذشت انسان در هر جایی باشد، شباهت‌هایی دارد که گویی مثل هم تکرار می‌شوند. بازخوانی‌ تجربه‌های انسان از یک مقطع تا مقعطی دیگر، و از یک نسل تا نسلی دیگر، باعث می‌شود که عبرت‌ها و آگاهی‌های حاصل از این تجارب، سیلان پیدا کنند و برای همه قابل استفاده شوند.
***
دیدار با شخصیت‌هایی که از لحاظ فکری اثرگذاری دارند، همیشه با نوعی الهام‌بخشی همراه است. در همچون دیدارها نمی‌شود به همه‌ی جنبه‌های شخصیت فرد پی ببریم. شاید ضرورتی هم به این کار نباشد. این دیدارها را بهتر است از نوع تصادفی حساب کنیم که می‌توانند اتفاق نیفتند و یا می‌توانند به گونه‌ای اتفاق بیفتند که تأثیری دگرگونه داشته باشند.
فیلیپ گورویچ سخنانش را از نکته‌ی ظریفی آغاز کرد. فکر می‌کنم همین آغاز، روال بحث را به جایی کشاند که همه‌ی حرف‌های بعدی او را تحت تأثیر قرار داد. شاید هم انتخاب این نکته برای آغاز جزء برنامه‌ی حساب شده‌ی او بوده است. او گفت: من تاریخ را با رمان خواندم و گذر زمان را در گام‌هایی تعقیب کردم که قهرمانان رمان‌ها بر می‌داشتند. از «بینوایان» یاد کرد که او را با انقلاب فرانسه آشنا ساخته است. از پیرمرد و دریا، از گوژپشت نتردام، از خوشه‌های خشم، از اسپارتاکوس، از مادر، از جنگ و صلح، از قمارباز، ....
حرف‌های فیلیپ مرا هم به یاد رمان‌خواندن‌های دوران کودکی و نوجوانی‌ام انداخت. حس او را در خواندن و بهره‌گرفتن از رمان، ترجمه‌ی حس خودم می‌دانستم. رمان، تاریخ را آنگونه بیان نمی‌کند که شما بتوانید به آن استناد کنید. به هیچ اشاره‌ی تاریخی رمان نمی‌توان به عنوان دلیلی برای تحلیل تاریخ و واقعه‌های تاریخی توسل جست. اما رمان ما را با ریشه‌های پنهان واقعیت‌ها آشنا می‌سازد و ما می‌توانیم پرده‌ی‌ واقعیت‌ها را کنار بزنیم و در پشت پرده‌ی واقعیت‌ها با رازهایی آشنا شویم که واقعیت‌ها را شکل می‌بخشند. رمان از تاریخ برای ما نمی‌گوید، ما را به تاریخ می‌برد و گام به گام حادثه‌ها بازآفرینی می‌کند. ما در رمان، از زمان خود بیرون می‌شویم و به گذشته می‌رویم. ما در رمان سخن و حکایتی را نمی‌شنویم، بلکه همپا با آن حرکت می‌کنیم. رمان مرزها را می‌شکند و زمان را از تقویم بیرون می‌کند و در یک خط قرار می‌دهد... این برداشت‌های فیلیپ از رمان همان نکته‌هایی را می‌گفت که رگه‌های اشتیاق بعدی او به کشف رازهای واقعیت را نیز قابل درک می‌ساخت.
فیلیپ گفت: با رمان سوال‌های زیادی در ذهنم جوانه زد. این سوال‌ها مرا به ژورنالیسم کشاند. ژورنالیسم نیز هیچگاه برای من واقعه‌نگاری نبود. خبر مهم بود، اما پشت خبر مهم‌تر از خود خبر بود. ژورنالیسم مرا می‌برد تا چهره‌های درونی ماجرا را از نزدیک نگاه کنم. صحبت کردن با کسانی که در خلق حادثه نقش داشته اند همیشه برایم جذاب و هیجان‌انگیز بوده است. ژورنالیسم برایم گفت که قضاوت در مورد هیچ امر اجتماعی ساده و آسان نیست. ژورنالیسم برایم نشان داد که چگونه انسان‌ها در خلق حوادث همیشه در موقفی حق‌به‌جانب می‌نشینند و این حق‌به‌جانب بودن قضاوت در مورد حادثه‌هایی را که آنان خلق کرده اند چقدر دشوار می‌سازد. ژورنالیسم برای من خلق مکرر سوال بوده و جستجوی پاسخ به این سوال. با ژورنالیسم گاهی شماره‌ی قدم‌های خود را هم گرفته ام تا از خود بپرسم که رسیدن به حقیقت یک ماجرا به چند گام ضرورت دارد و با هر گامی که بر می‌داریم چند گام دیگر در برابر مان گشوده می‌شود.
***
فیلیپ گفت: من در زندگی ژورنالیستیک خود با حادثه‌های زیادی درگیر بوده ام. اما رواندا تکانه‌ی دیگری بود. به طور رسمی اعلام شد که در ظرف کمتر از صد روز بیشتر از هشت صد هزار انسان به قتل رسیدند. اصلاً قابل تصور نبود. جمعیت رواندا هیچگاهی از مرز ده میلیون فراتر نرفته است. یعنی یک دهم جمعیت کشور... به طور اوسط روزانه هشت هزار نفر! قابل باور نبود که انسان به این مرحله کشانده شود. من بعدها وقتی در مورد حادثه‌ی رواندا تحقیق و جستجو داشتم، با واقعیت‌های تکان‌دهنده‌تری آشنا شدم. کسی که قرار بود سندی را برایم ترجمه کند، چند هفته در کار خود تعلل کرد. وقتی اصرار کردم، روزی آمد و گفت: می‌دانی که این سند چیست؟ گفتم: بلی. سند اعتراف یک قاتل است و من از روی آن عکس‌برداری کرده ام و تو باید آن را ترجمه کنی تا بدانم که او چه گفته است؟ گفت: این سند اعتراف کسی است که من او را می‌شناسم و او همان کسی است که همه‌ی اعضای خانواده‌ام را به قتل رسانده است. این قتل عام، در سال 1994 نبوده، در سال 1999 بود. درست پنج سال بعد از آغاز نسل‌کشی. یعنی قتل عام تا سال 2000 میلادی نیز دوام داشته است! از اینجا دانستم که موج کشتار، تنها آغازش سال 1994 بود. ادامه‌ی دایره‌هایی که از این موج سر می‌زد، هزاران خانواده‌ی دیگر را به کام مرگ فجیع فرو برده بود.
***
فیلیپ در افشای رسوایی‌های زندان ابوغریب نیز نقش عمده‌ای داشت. خودش می‌گوید که واکنش امریکایی‌ها در برابر ماجرای ابوغریب با آنچه او از رواندا حکایت کرد، یکسان نبود. افشاگری‌های ابوغریب، به هیچ صورت مزاج سیاستمداران کشور را راضی نساخت. آنها حس می‌کردند که اینجا حسابی دارند که خود شان باید تصفیه کنند. من در داستان ابوغریب، موقعیت دشوار یک ژورنالیست را با کسی که تعلقات میهنی خاصی دارد، درک می‌کردم و با خود می‌گفتم: اوه، خدای من، ژورنالیست بودن چقدر سخت است!
فیلیپ می‌گوید که ماجرای ابوغریب، این سوال را در ذهنم بزرگ ساخت که ما چرا به عراق رفته ایم و پیام این رفتن خود را برای مردمی که برخی‌های شان صادقانه به حرف‌های مان باور دارند، چگونه منتقل می‌کنیم؟ حس می‌کردم رهبران ما به نام ما کارهایی می‌کنند که اگر واقعاً به آن آگاه شویم، احساس خوشایندی نمی‌یابیم. این رهبران منتخب مایند، اما چرا نباید از آنها حساب بگیریم و چرا نباید از آنها به طور آشکار بپرسیم که دارند چه کاری انجام می‌دهند که قادر به افشا کردن آن برای ما نیستند.
سوال‌هایی که در ماجرای ابوغریب برای فیلیپ مطرح شد، نطفه‌های خود را در حادثه‌ی رواندا در ذهن او کاشته بود. او در واقع، نقش رهبران کشور خود را با نقشی که رهبران هوتو در رواندا بازی کرده بودند، همردیف می‌دانست، با اینکه مسئولیت‌های هر کدام در حوزه‌های جداگانه مطرح بود.
فیلیپ گورویچ برای اولین بار یک سال پس از آغاز نسل‌کشی‌ رواندا به این کشور سفر کرد. خودش می‌گوید که در ابتدا رفتم تا تغییر در رواندا را ببینم. من از ماجرا خبر داشتم، اما حس نمی‌کردم که این خبر بتواند همه‌ی حرف‌ها را برای من بازگو کند. رواندا مرا در خود فرو برد و روزنه‌ی دیگری از تحقیق و جستجو در مورد ماهیت انسان را برایم باز کرد. برای اولین بار بود که از هیأت یک محقق جستجوگر برای پیدا کردن افرادی خاص به عنوان مسئول نسل‌کشی‌ هولناک دوران خود، به هیأت فردی تبدیل شدم که ماهیت پیچیده‌ی انسان را مطالعه می‌کند و تلاش می‌کند که گره‌ اصلی در پشت ابهاماتی را بشناسد که انسان در چهر‌ه‌ی خود پنهان دارد.
فیلیپ می‌گوید: چهره‌ی رهبران رواندا آمیزه‌ای از یک تناقض برای من است: اینها را مسیح خطاب کنم یا شیطان؟ آنجا قضاوت یکسان نیست. دیدگاه غربی ما همه چیز را از عینک کلیشه‌ای حقوق بشری نگاه می‌کند. این مفهوم را خود ما هنوز هم به خوبی باز نکرده ایم. وقتی ماجرای ابوغریب افشا شد و یا وقتی داستان‌های هولناک از افغانستان به مطبوعات کشانده شد و یا قبل‌تر از آن، وقتی خبرهای ویتنام به دنیا پخش شد، سوال‌های حقوق بشری ما بی‌پاسخ ماندند. به همین دلیل، من برای اولین بار با عینک حقوق بشری نتوانستم ماجرای رواندا را درست اندازه‌گیری کنم. این سخن اندکی سنگینی دارد و درک آن دشوار است. معمولاً در قضاوت‌های عاجل می‌گوییم که قاتل قاتل است و قتل عملی ضد حقوق بشری است. این حکم را خیلی سریع صادر می‌کنیم. اما دشواری کار اینجاست که نمی‌توانیم از این مرحله‌ فراتر برویم. در رواندا، آنکه را جمعی قاتل حساب می‌کنند و صد دلیل قناعت‌بخش برای آن دارند، جمعی دیگر به عنوان مسیح می‌شناسند و آنها هم، دلایلی برای خود دارند که ادعای شان را تقویت می‌کند.
فیلیپ می‌گوید: در رواندا متوجه شدم که ما اغلب با قضاوت‌های پیشینی که در ذهن خود داریم واقعیت‌ها را تحلیل می‌کنیم. ما ارزش‌هایی را برای خود داریم که پایه و اساس قضاوت‌های ما قرار می‌گیرند. اما واقعیت‌ها تنها در زمینه‌ها و شرایط خاص خود قابل درک و اندازه‌گیری اند. واقعیت‌ها انتزاعی و مجرد نیستند تا به طور انتزاعی و مجرد قابل فهم باشند. ما این معیار را در تمام قضاوت‌های خود رعایت نمی‌کنیم. تنها وقتی که مسأله با خود ما ارتباط داشته باشد، این معیار را به کار می‌بریم.
فیلیپ از ابراهام لینکلن به عنوان یک مثال یاد کرد: ابراهام لینکلن، بدون شک انسانی‌ترین چهر‌ه‌ی تاریخ امریکاست. او را برای جنگی که به آزادی بردگان منجر شد ستایش می‌کنند. اما این حرف نیز از او نقل شده است که می‌گفت: رهبران بزرگ دارای آرمان‌های بزرگ اند. او وقتی به قدرت رسید، فرمان جنگی را صادر کرد که در آن انسان‌های بی‌شماری کشته شدند. شاید هولناک‌ترین کشتار در تاریخ دنیا، همان کشتارهایی باشد که در جریان جنگ‌های داخلی امریکا اتفاق افتاد. فیلیپ گفت: همیشه از خود می‌پرسم که معیار حقوق بشری ما در این قضاوت کجا می‌شود؟ ابراهام لینکلن، پس از جنگ‌های داخلی، آمد و فضای تازه‌ای را باز کرد: عبور از انتقام، رسیدن به سازش و همزیستی‌ای که ما را در کنار هم قابل تحمل سازد. همه‌ی امریکاییان رنج‌های ابراهام لینکلن را درک می‌کردند، اما این اقدام او را ستودند. حد اقل امروز کسی نیست که این اقدام را ستایش نکند.
فیلیپ می‌گوید که من همین مقایسه را با رهبران رواندا پس از قتل عام هولناک آن کشور انجام دادم و اسم آنان را کنار اسم ابراهام لینکلن گذاشتم. ناگهان فریاد برآمد که این مقایسه درست نیست. برخی مرا مسخره کردند و با لحن توهین‌آمیز پرسیدند که چطور جرأت کرده ام ابراهام لینکلن را تا موقعیت رهبران رواندا بکشانم. برای من لحظه‌ای جالب و آموزنده بود. گفتم: اگر از منظر حقوق بشری نگاه کنیم، ابراهام لینکلن به همان اندازه محکوم می‌شود که رهبران رواندا. اما تحلیل‌ ما وقتی به ابراهام لینکلن می‌رسد او را در زمینه و بستر واقعیت‌های زمانش قرار می‌دهد و عملش را قابل توجیه می‌داند، اما وقتی به دیگران برسد، مفهوم حقوق بشر به عنوان یک کلیشه‌ی انتزاعی روی ذهن ما می‌نشیند و درک هر واقعیتی را برای ما دشوار می‌سازد.
***
فیلیپ از ذکر ماجرایی که در مقایسه‌ی ابراهام لینکلن و رهبران رواندا شاهد شده بود، می‌خواست درک خودش از واقعیت پیچیده‌ی نسل‌کشی‌ رواندا را بیان کند. او گفت: قتل‌عام‌های اجتماعی شاید برای آغاز خود منتظر یک فرمان یا فتوا باشند، اما از آن مرحله‌ی آغاز که گذشتند، دیگر کسی منتظر کسی نمی‌نشیند. در قتل‌عام‌های اجتماعی از نوع آنچه در رواندا اتفاق افتاد، در واقع تاریخ دوباره زنده می‌شود و به شکل پنهان در چهره‌ و سیمای هر فرد ظاهر می‌شود. در رواندا رییس ارتش نبود که فرمان مرگ صادر کند و سربازان دستورهای او را اجرا کنند. آنجا یک انفجار باورنکردنی بود. همه‌ کس به جان همه‌ کس افتاده بود و کسی در کشتن درنگ نمی‌کرد. آیا این کشتار تنها به خاطر فتوایی بود که از مقام بالا صادر شده بود؟
فیلیپ می‌گوید: در رواندا، قتل در سطوح پایین جامعه اتفاق افتاد: داکتر و انجنیر و معلم و همسایه و حقوقدان و فعال حقوق بشری و حتی همسران به میدان نسل کشی وارد شدند. انسان حرمت خود را از دست داده بود و قتل برای کسی کراهت نداشت. اینجا حادثه‌ای بود که ریشه‌هایش در عمق یک تاریخ نهفته بود. تاریخ برای شما حس دیگری خلق می‌کند. تاریخ از نکته‌هایی سخن می‌گوید که غیرقابل بخشش اند. وقتی با قتل بی‌رحمانه‌ای از نوع رواندا مواجه می‌شوید باید درنگ کنید و از خود بپرسید که چرا؟... اینجا محکوم کردن عملی ساده است، اما به همان سادگی قابل اعتنا هم نیست.
معمای ذهنی فیلیپ در نسل‌کشی رواندا، تفکیک چهره‌ی قربانی و قاتل بود. در رواندا تفکیک این دو چهره ناممکن جلوه می‌کرد. بعدها وقتی دادگاه‌های محلی گاچاچا ایجاد شد تا به جنایت‌های رواندا رسیدگی شود، افراد با میل خود می‌آمدند و لب به اعترافات هولناک باز می‌کردند. این اعترافات از نهایت صمیمیت و سادگی اجرا می‌شد. کسی آنها را وادار نمی‌کرد. تنها گفته شده بود که آنچه اتفاق افتاد، جنایت بود و هیچ کسی به عنوان فرد در آن مقصر نیست. افراد بروند و بگویند که چه کرده اند و از بازماندگان قربانیان بخواهند که آنها را ببخشند.
فیلیپ می‌گوید که همین نکته‌ی ساده، رازهای پشت پرده‌ی قتل عام رواندا را نیز بازگو می‌کند: افراد به همین سادگی که امروز حاضر می‌شوند اعتراف کنند روزی به همان سادگی مرتکب هولناک‌ترین قتل عام بشری شده بودند. فیلیپ، حتی جادوی رادیو را که چگونه توانست مردم هوتو را به جان مردم توتسی بیندازد یاد کرد. مردم به رادیو اعتماد دارند و نوعی احترام به سخنانی قایل اند که از رادیو پخش می‌شود. همین اعتماد و احترام مردم نسبت به رادیو بود که وقتی شنیدند رییس جمهور شان توسط توتسی‌ها به قتل رسیده و وقتی رادیو با صدای جادویی خود به آنان فرمان می‌داد که وارد عمل شوند، هیچ کسی دریغ و درنگ روا نداشت. فیلیپ می‌گوید که در رواندا شما پیچیدگی جنایتی را نمی‌بینید که در اکثر کشورهای متمدن امروز وجود دارد. آنجا معصومیت و جنایت با هم آمیخته می‌شوند، معصوم‌ترین انسان جانی‌ترین انسان است و جانی‌ترین انسان معصوم‌ترین انسان.
***
فیلیپ نقش سیاست را نیز در پیچیدگی قتل عام رواندا برجسته می‌کند. او می‌گوید رد پای نسل‌کشی رواندا تا زمان استعمار بلژیک کشانده می‌شود. اولین بار بلژیکی‌ها بودند که جامعه‌ی بدوی و ساده‌ای را با مرزبندی خودساخته‌ی هوتو و توتسی از هم جدا کردند. زمان اندکی نبود. سال‌ها، یکی پیهم، این جداسازی بر روان مردم سایه انداخت. برای مدتی هیچ کسی از این جداسازی چیزی نمی‌دانست. تبعیض و تحقیر نژادی، تحت نام توتسی و هوتو، ریشه در همان امتیازات اندکی داشت که استعمار بلژیک برای عده‌ای در برابر دیگری قایل شده بود. بعدها، بلژیکی‌ها رفتند و پای فرانسوی‌ها و امریکایی‌ها در ماجرا دخیل شد. مرزبندی از میان نرفت. برعکس، به عاملی برای پرسش از گذشته نیز تبدیل شد. وقتی شما به رواندا می‌رفتید، هیچ تفاوت برجسته‌ای میان دو هوتو یا دو توتسی‌ یا هوتو و توتسی نمی‌یافتید. چیزی نبود که واقعاً یکی آن را امتیاز حساب کند و دیگری از آن امتیاز محروم باشد. فقر مال مشترک همه بود. اما سیاست اینجا هم نقش خود را بازی می‌کرد و عده‌ای حس می‌کردند که در بستر همین جامعه‌ی فقیر جایی برای جولان‌های سیاسی خود دارند.
فیلیپ گفت: وقتی به جامعه‌ای مثل رواندا برخورد می‌کنید از قلب مردم نپرسید، از آنچه انجام می‌دهند بپرسید. مردم در قلب خود چیزی دارند که شاید هیچگاهی مجال نمی‌یابند آن را تبارز بخشند. آنها اغلب شکار عمل خود اند. عمل برای آنها قابل درک است و خود شان نیز تنها در عمل خود قابل درک اند. حکومت همان مرجعی است که عمل‌های مردم را جهت می‌دهد و مردم را از طریق عمل آنها به هم وصل می‌کند. فیلیپ می‌گوید: این نکته را شما از وضعیت کنونی رواندا می‌توانید درک کنید. آنجا به خانواده‌های عجیبی برخورد می‌کنید: یک هوتویی رفته و در دادگاه گاچاچا اعتراف کرده و اکنون آمده در آشپزخانه‌ی توتسی کار می‌کند و برای او غذا آماده می‌کند و خانه‌اش را پاک‌کاری می‌کند تا به این وسیله بگوید که از عمل خود پشیمان است. اما می‌دانید که همین فرد در دادگاه چه اعترافی کرده است؟ ... او تمام اعضای این خانواده را با چاقوی بلند ذبح کرده است و یا همه را به طور یکجایی داخل گودال انداخته است و یا همه را در اتاقی انداخته و آتش زده است.
فیلیپ با خانواده‌هایی برخورد کرده است که قاتلان شان را پیش انداخته و همه جا می‌گردند که حد اقل نشان دهند که جسد یا استخوان‌های قربانیان را کجا انداخته اند. قاتلان با حالت عادی و معصومانه، پیشاپیش آنها حرکت می‌کنند و گویی که گم‌شده‌ای را می‌پالند! فیلیپ وقتی به اینجا رسید، مثل آنکه سوالی گلویش را فشار می‌دهد، با لحن محکم پرسید: اینجا چیست؟ .... بالاخره، شما در اینجا چه حکمی دارید و چه قضاوتی می‌کنید؟
***
فیلیپ داستان رواندا را از منظری دیگر نیز نگاه می‌کند: مردم همیشه پراگماتیست اند. آنها به جنبه‌های عملی هر چیزی نگاه می‌کنند. کار سیاست این است که این عمل را برای مردم نشان می‌دهد و یا آنها را در دریافت و انجام این عمل رهنمایی و رهبری می‌کند. وقتی سیاست در رواندا از بهره‌برداری سیاسی از احساسات مردم دست کشید، مردم به خود شان واگذار شدند و مردم راه‌حل‌های خود را با همان معیارهای زندگی عملی خود پیدا کردند: ما ناگزیریم زندگی کنیم! فیلیپ با کسانی برخورد کرده بود که می‌پرسیدند: وقتی اینها اعتراف می‌کنند و خود شان می‌دانند که کار بد کرده اند و حاضر اند برای جبران آن هر مجازاتی را قبول کنند، دیگر ما چه کاری داریم با آنها انجام دهیم؟ ... آیا انتقام و عمل بالمثل راه خوبی است؟.... من کسی را دیدم که خیلی ساده پرسید: اگر من او را همانگونه بکشم که پدر و مادرم را کشت، آیا می‌توانم پدر و مادرم را زنده کنم؟
فیلیپ نقش روشنفکران و آگاهان جامعه را نیز در حادثه‌ی رواندا به خوبی درک کرده است. این حادثه به حدی تکان‌دهنده و شوکه‌آور بود که هیچ کسی تا زمان‌های زیاد از تکانه‌های آن به خود نیامد. نظامی‌ها خود شان شوکه شدند و وحشت کردند، سیاستمداران وحشت کردند، روشنفکران و آگاهان نیز وحشت کردند. باورنکردنی بود که یک بار چنان چیزی اتفاق بیفتد که با هیچ شوخی‌ای در تاریخ بشر نمی‌شد برای آن تفسیر و توجیه پیدا کرد: روزانه هشت هزار انسان، صد روز، جمعاً هشت صد هزار انسان!
مردم عادی همیشه زندگی کردن را در اولویت ترجیحات خود دارند. گاهی روشنفکران و آگاهان و سیاستمداران جامعه این خصیصه‌ی طبیعی در زندگی مردم را در جهت مثبت و نیکو استفاده می‌کنند و گاهی در جهت منفی و بد. روشنفکران و آگاهان گاهی مردم را از راه‌حل‌های عملی که برای زندگی خود دارند باز می‌دارند و آنها را به جاهایی می‌کشانند که خود شان نمی‌خواهند. روشنفکران و آگاهان جامعه با مردم پیوندی حلقه‌وار دارند. یک نفر به چند حلقه وصل است و هر حلقه به نوبه‌ی خود به چند حلقه‌ای دیگر وصل است. تأثیرگذاری هم به همین گونه صورت می‌گیرد. مسئولیت دشوار روشنفکران و آگاهانی که در حلقه‌ی مرکزی‌تر قرار می‌گیرند این است که هیچگاهی کاری نکنند که جریان رابطه و عمل مردم در سطوح پایین به انحراف بیفتد. فیلیپ می‌گوید که گاهی همین حلقه‌ی مرکزی است که کار مردم را پیچیده‌تر می‌سازد.
***
فیلیپ از عدالت نیز سخن می‌گوید: به عقیده‌ی او، عدالت حقوقی در چوکات قانون چیزی است و عدالت در زندگی و رابطه‌های واقعی مردم چیزی دیگر. وقتی به قاضی مراجعه می‌کنید از هیچ چیزی حاضر نیست گذشت کند. او این کار خود را عین اجرای عدالت می‌داند. اما وقتی به میان مردم می‌روید عدالت مفهوم عینی‌تر و ملموس‌تر پیدا می‌کند. سازش‌کاری و فراموش‌کاری نیز در رابطه‌های مردم به معنای عدالت است. مردم وقتی حاضر نمی‌شوند مجازات سنگینی را اجرا کنند، فکر می‌کنند به عدالت رفتار کرده اند. در رواندا من با کسان زیادی مواجه شدم که وقتی می‌پرسیدم راه‌حل تان برای عبور از این بحران چیست، می‌گفتند: ما باید یاد بگیریم که زندگی کنیم. چقدر آدم‌ها را باید بکشیم؟... اگر قرار باشد به شماره‌ی هر قربانی یک قاتل را اعدام کنیم، کسی در رواندا باقی نمی‌ماند... چقدر را باید به زندان بیندازیم؟ ... مصرف اینها در زندان باید از کجا گرفته شود؟ ... چقدر را باید از کشور دور بیندازیم؟ ... کیست که اینها را در کشور خود جای دهد؟.... فیلیپ این سوال‌ها را به عنوان درک دیگر خود از تصویر پیچیده‌ی رواندا بیان می‌کرد.
دور تکراری قتل و انتقام و عقده و نفرت، نسل‌های جامعه را یکی پشت هم شکار می‌کند. شما وقتی کسی را به انتقام می‌کشید، حسی را به فرزندان و نسل‌های بعدی او منتقل کرده اید که باید او هم در پی انتقام باشد. اگر مجال هم پیدا نکند که دست به انتقام بزند، مطمین باشید که با شما داخل رابطه‌ی دوستانه و سالمی نمی‌شود که از آن بتوانید به سمت خوشبختی مشترک حرکت کنید. راه حل رواندا، راه حل خیلی جالبی بود: قاتل را نکشید، از قاتل انتقام نگیرید، اما قاتل را توجیه هم نکنید و برایش مقام و منزلت هم ندهید. فیلیپ گفت: در اکثر جاها وقتی مردم صدای انتقام و مجازات بلند می‌کنند تنها به این دلیل نیست که خود شان تشنه‌ی انتقام و مجازات اند، بلکه به این دلیل هم هست که قاتلان با پررویی می‌آیند و مقام و منزلت می‌یابند و بر قربانیان و بازماندگان قربانیان خود طعنه می‌فروشند.
***
راه حل چیست؟ چگونه می‌شود به معنای واقعی جامعه‌هایی را که گرفتار کینه‌ و نفرت‌های نژادی و اتنیکی اند، به جامعه‌ی مدنی و دموکراتیک عبور داد؟ ... فیلیپ راه حل آن را در احترام رأی و حقوق فردی می‌داند. مفهوم فردیت برای او معنای زیادی دارد. شما اکثریت و اقلیت‌های دموکراتیک را نمی‌توانید به نژاد و اتنی خاصی نسبت دهید. شما سیاست هوتویی و توتسیایی ندارید. شما اقتصاد هوتویی و توتسیایی ندارید. راه حل این است که کسی بیاید و بگوید که از چه راهی برای نان و غذا و سرپناه هوتویی و توتسیایی چاره می‌یابد.
فیلیپ می‌گوید: هیچ چیزی برای عبور از بحران‌هایی که به جنگ و فاجعه‌های اتنیکی و مذهبی و امثال آن منجر می‌شود، ضروری‌تر و مهم‌تر از دموکراسی نیست. او گفت: کشورهایی را دیده ام که روشنفکران شان می‌گویند ما از لحاظ فرهنگ و ساختارهای اجتماعی و زمینه‌های اقتصادی آماده‌ی پذیرش دموکراسی نیستیم. این حرف درستی نیست. دموکراسی همان راهی است که شما را کمک می‌کند که از فرهنگ و مناسبات و شرایط نامساعد عبور کنید. کشورهایی که در گذشته توانسته اند با حکومت‌ها و ساختارهای غیردموکراتیک به رفاه و خوشبختی برسند مال تاریخ اند. نمونه‌های آن حکومت‌ها را نمی‌شود در زمان حال انتقال داد و بهانه‌ای برای تداوم دیکتاتوری و استبداد ساخت.
استفاده‌ی رهبران رواندا از مشوره‌های متخصصان خارجی نیز تجربه‌ی جالبی بود. آنها از کشورهای خارجی خواستند که پیش از کمک‌های اقتصادی، متخصصان خویش را بفرستند که این حکومت را در رسیدگی به مشکلات و دشواری‌های اداری و حکومتی آن کمک کنند. این مشاوران در اتخاذ سیاست‌های سالم توسط رهبران رواندا نقش مهمی بازی کردند.
فیلیپ می‌گوید: عدالت همان سازشی است که مردم در زندگی واقعی خود به آن می‌رسند. وقتی به این دریافت مردم احترام صورت گیرد و حکومت مطابق به این دریافت مردم، کوشش کند زمینه‌های رفاه و آسایش و امنیت آنان را فراهم سازد، دموکراسی نیز تأمین شده است. تجربه‌ی رواندا تجربه‌ی سنگین و پرهزینه‌ای است. هر کشوری که در وضعیتی مشابه با رواندا قرار داشته باشد، می‌تواند از آن نکته‌های زیادی را بیاموزد.
آنانی که قربانیان اصلی فاجعه اند، بیش از همه به فضای امن و آرام ضرورت دارند. دامن زدن به کینه‌ها و نفرت‌های نژادی در جوامعی که همه‌ی مردم آن قربانی جنگ‌های نژادی و اتنیکی اند، زمان فاجعه را بیشتر می‌سازد. این سخن فیلیپ، پایان روایت او از رواندا بود.

۶.۱۵.۱۳۸۹

باز هم وقوع حادثه ای دیگر جامعه خبرنگاران افغانستان را تکان داد.

حامد کرزی، رئیس جمهوری افغانستان دستور داده است تا در مورد قتل یک خبرنگار افغان در کابل، تحقیق شود.
حامد نوری یکی از خبرنگاران تلوزیون ملی افغانستان، شب گذشته بر اثر ضربات ناشی از چاقو از پای در آمد. به نقل از منابع موثق، شب گذشته زمانی که آقای نوری در راه بازگشت به منزل بوده، توسط افراد ناشناس کشته شده است.
هر چند مقامات مسوول پیرامون علل این حادثه تا کنون اظهار نظر نکرده اند و افشای جزئیات حادثه را به بعد از مراحل تحقیق محول نموده اند؛ اما بیم آن می رود که قتل نوری مانند خبرنگاران دیگر در هاله ای از ابهام و تردید باقی بماند.
شواهد و قرائن حاکی از این است که افغانستان سرزمینی شدیدا ناامن برای خبرنگاران افغان محسوب می شود؛ طی سالهای اخیر بیش از دوازده خبرنگار افغان در نفاط مختلف افغانستان کشته شده اند.
مرگ برخی از این خبرنگاران مانند آقای سلطان منادی و اجمل نقشبندی را که منجر به رهایی همکاران خارجی شان و کشته شدن آنان گردید؛ ناشی از عوامل سیاسی خوانده اند، برخی دیگر را برگرفته از خصومت های شخصی و عده ای دیگر تاکنون روشن نشده است که چرا و بر چه اساسی کشته شده اند؛ اما آنچه واضح و مبرهن است، طفره رفتن نهادهای عدلی و قضایی دولت افغانستان از پیگیری قاطع و جدی چنین رویدادهای تاسف بر انگیز است.
اختطاف، تهدید و لت و کوب خبرنگاران افغانی به پدیده ای رو به رشد مبدل گردیده است. بر اساس آمار نشر شده، در سال جاری 70 مورد از موارد تهدید خبرنگاران به ثبت رسیده است؛ علاوه بر این آمار، قتل مرموز خبرنگاران افغانی، کار گزارشگران و خبرنگاران افغانی را در درون مرزهای این کشور سخت تر کرده و به چالش کشانده است و خبرنگاران را به بزرگتریگن قربانیان آزادی بیان در افغانستان مبدل کرده است.
زهرا سادات

۶.۱۳.۱۳۸۹

انفجار انتحاری در کویته پاکستان، قربانیان قدس

پلیس شهر کویته پاکستان می گوید حمله یک بمبگذار انتحاری به صف شیعیانی که در راهپیمایی روز قدس شرکت کرده بودند موجب کشته شدن دست کم چهل و دو نفر شده است.
در این حمله حداقل هشتاد نفر نیز مجروح شده اند.
تلویزیون پاکستان تصاویر هرج و مرج پس از انفجار در محل بمبگذاری را نشان داده است.
علامه عباس کمیلی، یکی از رهبران شیعیان لاهور طی سخنرانی در یک کانال تلویزیونی مردم را به آرامش دعوت کرده و گفت این حملات تلاشی برای شوراندن شیعیان و سنی ها علیه یکدیگر است.
شیعیان پاکستان یک پنجم جمعیت این کشور را که به 160 میلیون نفر می رسد، تشکیل می دهند.
راهپیمایی در کویته یکی از چندین راهپیمایی بود که به مناسبت روز قدس در پاکستان برگزار می شد.
اگر چه هنوز کسی مسئولیت این بمبگذاری را به عهده نگرفته است، مقامات پاکستانی دست داشتن یک گروه افراطی طرفدار طالبان در این حمله را رد نمی کنند.
شهر کویته تا کنون به دفعات صحنه شورش های ملی گرایانه و نیز حملات فرقه ای توسط گروه های طرفدار طالبان بوده است.
انفجار بمب در کویته دومین حمله ای است که در طی سه روز اخیر مسلمانان شیعه پاکستان را هدف قرار داده است.
دو روز قبل (اول سپتامبر) بمبگذاری در لاهور موجب کشته شدن نزدیک به چهل نفر شد.
طالبان پاکستانی مسئولیت این انفجار را به عهده گرفته بودند.

۵.۱۸.۱۳۸۹

طالبان یک زن را به اتهام داشتن رابطه نامشروع 'اعدام' کردند

به نظر می رسد که برخورد طالبان با زنان همچنان مانند گذشته است

طالبان یک زن بیوه را به اتهام داشتن رابطه نامشروع در ملاء عام در افغانستان اعدام کرده اند.

مقامهای دولتی در ولایت بادغیس، واقع در شمال غرب افغانستان، گفته اند که یک زن چهل و هشت ساله که شوهرش چند سال پیش کشته شده بود، اخیراً به اتهام باردار شدن از مرد دیگری توسط افراد طالبان دستگیر شد و پس از محاکمه توسط یکی از افراد این گروه، به ضرب گلوله به قتل رسید.

این زن بیوه ظاهرا با مردی که به او وعده ازدواج داده بود ارتباط برقرار کرده و از او باردار شده بود.

حکم اعدام این زن روز یکشنبه به اجرا گذاشته شد و عبدالجبار، یک مقام پلیس بادغیس، به بی بی سی گفته است که طالبان نخست این زن را در حضور مردم دویست ضربه شلاق زدند و سپس او را به ضرب گلوله کشتند.

گفته شده است که چند روز پیش از کشته شدن این زن، جنین شش ماهه او به دلایلی که مشخص نشده سقط شده بود.

عبدالجبار گفت: "این زن بیچاره بیوه بود و از کسی به او گفته بوده که با او ازدواج می کند بعد حامله شده بوده است. اما مردی که به او وعده ازدواج کرده بود، فرار کرده و گروه ظالم ملا یوسف (فرمانده طالبان) او (زن) را دستگیر می کند و آن مرد را هم دستگیر می کند، مرد با دادن پول آزاد می شود، ولی (فرمانده طالبان) زن را برای چند شب و روز زندانی می کند."

این مقام پلیس گفت: "بعد (ملا یوسف) علیه این زن حکم اعدام صادر می کند و امروز (یکشنبه، ۱۷ اسد/مرداد) ساعت ۹ و سی دقیقه او را در محضر عام بیش از دویست دره (شلاق) می زند و بعد با شلیک گلوله او را از بین می برد."

عبدالجبار گفت که طالبان این زن را در منطقه ای موسوم به "قادس" اعدام کردند که به گفته او، خارج از کنترل دولت است و به همین دلیل نیروهای دولتی نتوانستند از اعدام او جلوگیری کنند.

این مقام پلیس گفت که قادس منطقه ای دور دست و کوهستانی واقع در نزدیکی مرز ولایت بادغیس و ولایت هرات است و دولت بر آن حاکمیت موثر ندارد.

به گفته او، مقامهای دولتی تلاش کردند که از اعدام این زن جلوگیری کنند اما موفق نشدند.

عبدالجبار افزود که پس از کشته شدن این زن، جسد او با همکاری مردم و سران قومی به منطقه تحت حاکمیت دولت منتقل و به خاک سپرده شد.

این عمل غیرقانونی و به صراحت تخطی از حقوق بشر است. اگر خانمی متهم به جرمی هم باشد، ما نهادهای قانونی داریم که با آن برخورد کنند. هر فردی نمی تواند قضاوت کند

سیما ثمر

در نخستین واکنش ها به اعدام این زن، سیما ثمر، رئیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان، آن را "عملی غیرقانونی" خوانده و آن را به عنوان "تخلف از حقوق بشر" محکوم کرده است.

خانم ثمر گفت: "این عمل غیرقانونی و به صراحت تخطی از حقوق بشر است. اگر خانمی متهم به جرمی هم باشد، ما نهادهای قانونی داریم که با آن برخورد کنند و هر فردی نمی تواند قضاوت کند."

مقامهای امنیتی در ولایت بادغیس می گویند که از سوی دولت مرکزی به آنها دستور داده شده تا روز دو شنبه عملیاتی را با هدف بازداشت عاملان کشتن ازن زن در منطقه ای که این قتل در آن صورت گرفته اجرا کنند.

این نخستین بار نیست که گروه طالبان زنی را به مرگ محکوم کرده و این حکم خود را به اجرا می گذارند.

چهار سال پیش نیز افراد وابسته به این گروه زن دیگری را در ولایت زابل به اتهام "جاسوسی" برای نیروهای آمریکایی تیرباران کرده بودند.

همچنین اخیرا در ولایت ارزگان یک دادگاه طالبان دختر هجده ساله ای را به اتهام فرار از خانه شوهرش محکوم به بریدن گوش و بینی کرد در حالیکه این زن جوان تا آن زمان شوهرش را ندیده بود.

حکم بریدن گوش و بینی این دختر توسط شوهرش، که گفته می شود از جنگجویان طالبان است، در دامنه کوهی در ارزگان به اجرا درآمد.

این دختر عایشه نام دارد و به آمریکا رفته تا با عمل جراحی پلاستیک سلامتی گوش و بینی اش را بازیابد.

ماجرای قطع گوش و بینی عایشه به طور گسترده در رسانه های جهانی منعکس و با محکومیت گسترده مواجه شد.

هنگام حکومت طالبان بر افغانستان، زنان این کشور از بسیاری از حقوق اجتماعی محروم و با فشار فراوان از سوی حکومت مواجه بودند.

بی بی سی

یک طالب تجاوز میکند و دیگری بنام حکم الله شلاق میزند و برای دل شان که بعد از تجاوز سرد شود تیر باران میکند

۵.۱۶.۱۳۸۹

آغاز تحقیقات در باره قتل ۱۰ امدادگر در بدخشان

پلیس ولایت بدخشان در شمال شرق افغانستان گفته که تحقیقات و همچنین عملیات جستجو را برای ردیابی قاتلان ۱۰ امدادگر آغاز کرده است.

اجساد آنها، که شامل هشت فرد خارجی و دو افغان هستند، عصر روز جمعه، ۱۵ اسد/مرداد از منطقه جنگلی در گذرگاه "شارون"، در نزدیکی مرز میان ولایت نورستان و بدخشان کشف شد.

آقا نور کین‌توز، فرمانده پلیس ولایت بدخشان به بی بی سی گفت بر اساس اسنادی که از این افراد به دست آمده، آنها شامل شش آمریکایی، یک زن آلمانی و دو افغان هستند و فرد هشتم اسنادی نداشته ولی راننده آنها گفته او هم آمریکایی بوده است. به گفته فرمانده پلیس بدخشان، دو شهروند کشته شده آمریکایی زن بوده اند.

شماری از خبرگزاری ها گزارش کرده اند که یکی از این سه زن خارجی بریتانیایی بوده است، ولی فرمانده پلیس بدخشان آن را تایید نکرد.

همه این افراد کارمندان بخش چشم پزشکی یک سازمان غیردولتی خارجی موسوم به هیات معاونت بین المللی بوده اند. این سازمان در سایت اینترنتی خود نوشته است که برخی از این افراد برای چند دهه در افغانستان کار کرده بودند.

هیات معاون بین المللی جزئیات بیشتری در باره هویت کارمندان مقتول خود منتشر نکرده است.

این سازمان گفته است که این افراد به دعوت مردم ولایت نورستان، در شرق افغانستان عازم آن ولایت شده بودند و پس از انجام برخی کارهای صحی به سوی کابل بازگشت کردند، ولی بعدا خبر قتل آنها رسید.

فرمانده پلیس بدخشان گفت که مجموع افرادی که از کابل عازم نورستان شده بودند، ۱۱ نفر بودند و آنها حدود ۱۵ روز پیش از طریق ولایت پنجشیر، در شمال کابل به سوی نورستان سفر کردند. به گفته او، آنها در بازگشت از این ولایت در گذرگاه شارون، هنگام صرف غذا با هجوم افراد مسلح مواجه شدند.

آقای کین‌توز افزود که یکی از این ۱۱ نفر، که زنده مانده و راننده آنها بوده گفته است زمانی که مهاجمان همکاران او را به ضرب گلوله به قتل رساندند، کلمه "اسلام" را به زبان راند و از قتل نجات یافت و برای ساعاتی اسیر مهاجمان بوده است.

فرمانده پلیس بدخشان گفت که این فرد خبر قتل همکارانش را به ماموران دولت رساند و سپس اجساد افراد کشته شده به کمک مردم محل و چوپانها پیدا شد.

مسئولیت قتل این افراد را هم گروه طالبان و هم حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار به دوش گرفته اند. طالبان در اعلامیه ای گفته اند که این افراد برای آمریکایی ها جاسوسی می کردند. فرمانده پلیس بدخشان هم احتمال دست داشتن شورشیان مسلح را در قتل آنها رد نکرد.

آقای کین‌توز افزود که کارمندان هیات کمک بین المللی بدون اطلاع پلیس و ادارات دولتی به ولایت نورستان سفر کرده بودند.

این سازمان قتل کارمندان خود را "بی معنی" خوانده و گفته است که این امر بر فعالیت های امدادی آن، که سالانه ۲۵۰ هزار نفر را تحت پوشش قرار می دهد، اثر منفی بجا خواهد گذاشت، اما این فعالیت ها متوقف نخواهد شد.

هیات کمک بین المللی از سال ۱۹۶۶ به این سو در افغانستان فعالیت دارد و عمدتاً خدمات پزشکی، از جمله چشم پزشکی انجام می دهد. شماری از بیمارستانهای چشم در افغانستان از حمایت این سازمان برخوردارند.

بدخشان از ولایات آرام افغانستان به حساب می آید، اما حادثه قتل این ۱۰ امدادگر نشان می دهد که دامنه ناامنی ها به این ولایت هم گسترش یافته است.

بی بی سی

۵.۱۱.۱۳۸۹

نشرات تلویزیون امروز به دستور حکومت افغانستان قطع گردید

در خبرنامه ریاست جمهوری افغانستان آمده است که ادامه کار این تلویزیون« خطر شدید به حاکمیت دولت» وارد می کند و به وزارت اطلاعات وفرهنگ دستور داده شده است تا در قطع نشرات این تلویزیون به« طور فوری »اقدام کند.


در پی فیصله شورای وزیران افغانستان نشرات تلویزیون خصوصی« امروز» ساعت 2:30 بعد از ظهر سه شنبه 5 اسد قطع گردید.

مرکز حمایت از خبرنگاران افغانستان تصمیم به توقف نشرات این تلویزیون را که با دستور مستقیم حکومت صورت گرفته محکوم می کند و براین باور است که هرگونه اتهامی در مورد تخطی های رسانه ای می بایست از از طریق کمیسیون بررسی تخطی های رسانه ای بررسی شود.

دلیل این اقدام از سوی دولت افغانستان فعالیت های تلویزیون امرور در « دامن زدن به اختلافات مذهبی» و« تلاش برای برهم زدن وحدت ملی» اعلام شده است.

در خبرنامه ریاست جمهوری افغانستان آمده است که ادامه کار این تلویزیون« خطر شدید به حاکمیت دولت» وارد می کند و به وزارت اطلاعات وفرهنگ دستور داده شده است تا در قطع نشرات این تلویزیون به« طور فوری »اقدام کند.

زریالی نوبابی سخنگوی وزارت اطلاعات وفرهنگ گفت قطع نشرات تلویزیون امروز بر اساس دستور شورای وزیران صورت گرفته است.

اما نجیب الله کابلی رئیس تلویزیون امروز در گفتگو با مرکز حمایت از خبرنگاران افغانستان، قطع نشرات این تلویزیون را محکوم کرد و آن اقدامی بر اساس امتیاز خواهی از سوی شماری از عناصر داخلی و فشار ازسوی« ایران» عنوان کرد.

کابلی گفت این یک تصمیم عجولانه و قضاوت یک طرفه بود که دولت افغانستان در یک « معامله گری» دستور توقف نشرات تلویزیون امروز را صادر کرد و حتی پیش از این اقدام وی را درجریان نگذاشته بود.

رئیس تلویزیون امروز خاطر نشان کرد که شخص وی به هیچ عنوان به سانسور اعتقاد ندارد و هر آنچه که از طریق این تلویزیون انعکاس یافته است واقعیت های جامعه افغانستان بوده است.

برعلاوه نجیب الله کابلی گفت که او به دلیل سیاست های ایران در قبال مردم چندین تظاهرات طی سال جاری در شهرهای کابل، جلال آباد و هرات راه اندازی کرده بود و از همین رو حکومت ایران می خواهد با وی مخالفت می ورزد.

تا اکنون سفارت ایران در مورد این ادعای آقای کابلی اظهار نظری نکرده است.

تلویزیون امروز در 15 حوت 1386 در کابل آغاز به کار کرد و در این اواخر ده ولایت را در مرکز و شمال افغانستان زیر پوشش قرار داده بود.

همزمان با این، شورای وزیران افغانستان پخش دو برنامه در تلویزیون« طلوع» و تلویزیون« یک » را ممنوع اعلام کرد.

برنامه « دل و نادل» تلویزیون خصوصی « یک» و برنامه « بازی بخت» در تلویزیون خصوصی« طلوع» میباشد که محتوای این دوبرنامه به دلیل غیر اسلامی توصیف شده است.

۴.۱۴.۱۳۸۹

پناهجویان افغان در استرالیا


در حالی که روز پنجشنبه، مهلت قانونی دولت استرالیا برای بررسی نکردن پرونده های پناهجویان سریلانکایی به پایان می رسد و سه ماه به پایان مهلت قانونی عدم بررسی پرونده های پناهجویان افغانستان مانده، هفتاد و پنجمین کشتی غیر قانونی از ابتدای سال روان میلادی، حامل پناهجویان افغانستان، روز شنبه به آب های استرالیا رسیده و پناهجویان برای بررسی امنیتی و شناسایی هویت به بازداشتگاه جزیره ی کریسمس منتقل شدند، جایی که فعالان حقوق بشر استرالیا آن را گوانتاناموی مدرن نامیده اند.

در چند روز گذشته دولت استرالیا زیر فشار سنگین حزب لیبرال قرار دارد تا سیاست روشنی را برای توقف ورود غیر قانونی پناهجویان روی دست بگیرد. نخست وزیر جدید استرالیا خانم ژولیا گیلارد اعلام کرده که بزودی سیاست جدید دولت خود را اعلام خواهد کرد و اما پیش از آن از مردم استرالیا خواست که بدون در نظر گرفتن مسایل سیاسی و سانسور خود، نظرات و دیدگاه های خود را درباره ی پناهجویان ارایه کنند.

در این روزها کشاکش شدیدی میان گروه های سیاسی بويژه گروه سبزها به عنوان مدافعان حقوق پناهندگان و حزب لیبرال استرالیا به عنوان مخالفان در جریان است. حزب لیبرال استرالیا می گوید دولت در توقف ورود غیر قانونی "مردمان کشتی" یا همان پناهجویانی که با کشتی از مالزی یا اندونزی خود را به آب های استرالیا رسانده اند، ناکام بوده است. این حزب خواستار بازگشت هزاران پناهجوی افغانستان به افغانستان شده است. این حزب همچنین خواستار بازگشت به سیاست دولت دست راستی این کشور مبنی بر عدم صدور ویزای دایم می باشد.

گروه سبزها و فعالان حقوق بشر و بويژه حقوق پناهندگان و پناهجویان، برخورد لیبرال ها را برخوردی راسیستی می دانند.

ک فعال سبز بنام سارا هانسون یونگ می گوید دولت استرالیا که کنوانسیون های مختلف را امضا کرده، موظف به حفظ حقوق پناهجویان است. او می گوید در افغانستان هزاره ها را می کشند به این دلیل ساده که آن ها هزاره اند. بيشتر پناهجویان افغانستان در استرالیا هزاره ها هستند که بصورت تاریخی مورد تعقیب و آزار و اذیت حاکمان قرار داشته اند.

جک اسمیت یک فعال حقوق بشر استرالیا گفته است که نخست وزیر خیال می کند که دولت حامد کرزی از هزاره ها حمایت می کند. او می افزاید، هزاره ها بدلیل عملکرد نژادی کرزی از افغانستان فرار کرده اند. او امضای هر گونه قرارداد با کرزی را برای بازگرداندن پناهجویان هزاره، مضحک و خنده دار خواند.

فعالان حقوق بشر به دولت استرالیا هشدار داده اند که با براه اندختن بحث پناهجویان، موجی از نژادپرستی را میان استرالیایی ها دامن زده است. آنان می گویند سهم استرالیا در پذیرفتن پناهنده نسبت به کشورهای دیگر بسیار ناچیز است.

فعالان حقوق بشر، بازداشتگاه جزیره ی کریسمس را یک گوانتاناموی مدرن می داند، جایی که صد ها پناهجو در بازداشت بسر می برند.

دیده بان حقوق بشر مستقر در نیویورک نیز با انتشار بیانیه ای ضمن اشاره به اینکه وضعیت حقوق برخی از گروه های قومی در افغانستان و سریلانکا وخیم است، از دولت استرالیا خواسته بررسی پرونده های پناهجویان را روی دست بگیرد. این سازمان می گوید عدم بررسی پرونده های پناهجویان افغانستان و سریلانکا تبعیض است و مخالف قوانین و مقرراتی ست که استرالیا باید آن را اجرا کند.
عفو بین الملل نیز سه ماه پیش در بیانیه ای، تصمیم دولت استرالیا را برای به تعویق انداختن بررسی پرونده های پناهجویان افغانستان و سریلانکا به شدت محکوم کرده بود.

يک فعال حقوق بشر استرالیا می گوید، دولت استرالیا ادعا می کند شرایط در افغانستان برای پناهجویان خوب شده است. این همان کشوری ست که سربازان ما در آنجا کشته می شوند.

دولت استرالیا در حالی باید تصمیم خود را درباره ی سرنوشت هزاران پناهجوی افغانستان بگیرد که افغانستان تبدیل به جهنمی برای باشندگانش شده و دولت طالبانی- قبیله ای کرزی يکی از حامیان اصلی تروريزم و واپسگرایی می باشد.

هزاره ها در خطر نابودی قرار دارند


کابل پرس: William Maley استاد دانشگاه در استرالیا و یکی از کارشناسان مسایل افغانستان در تازه ترین نوشته ی خود در نشریه The Australianهشدار داده است که هزاره ها در افغانستان هدف حملات مرگبار طالبان می باشند. اين استاد دانشگاه با اشاره به خبری از خبرگزاری رویترز می نویسد 24 جون 2010 روز بدی برای Kevin Rudd (نخست وزیر پیشین استرالیا) بود و روزی بدتری برای 11 هزاره ی افغانستان. طالبان 11 هزاره را در ولایت ارزگان سربریدند و سرهای بریده ی آنان را کنار جسدشان گذاشتند.

يک نویسنده ی نيويورک تایمز هم با تاکید بر اینکه 11 هزاره در ارزگان به قتل رسیده اند، اشاره می کندکه این منطقه تحت کنترل پشتون های طالب است. William Maley در مقاله ی خود به کشتار گسترده ی هزاره ها توسط طالبان اشاره کرده و می نویسد چهره ی آسیای شرقی هزاره ها يکی از فاکتورهایی ست که آنان را به سادگی هدف حمله ی تبعیض آمیز قرار می دهد.

اين استاد دانشگاه استرالیا ادامه می دهد که در آگوست سال 1998 طالبان، دو هزار هزاره را در سه روز به قتل رسانده اند. چیزی که احمد رشید خبرنگار معروف پاکستانی از آن به عنوان "کشتار دسته جمعی در درنده خویی اش" یاد می کند.

کشتار دسته جمعی هزاره ها توسط پشتون های طالب در گزارشی مفصل بوسیله ی دیده بان حقوق بشر به عنوان" کشتار جمعی هزاره ها" مستند سازی شده است.

William Maley می افزاید پس از سال 2001 بسیاری از هزاره ها به آینده ای بهتر در افغانستان امیدوار شدند اما این امید در مجموع مُرد و بسیاری از بدنبال هزاره ها مکانی امن خارج از افغانستان هستند و در سال های اخیر بسیاری به استرالیا روی آورده اند.

اين استاد دانشگاه می افزاید متاسفانه استرالیا دیدی غیر واقعی درباره ی هزاره ها پیدا کرده و Kevin Rudd که تا 24 جون سال 2010 نخست وزیر استرالیا بود، در آخرین روزهای نخست وزیری مقرره ای را به تصویب رساند که بر اساس آن بررسی پرونده های پناهجویان افغانستان به مدت شش ماه به تاخیر خواهد افتاد. طبق این مقرره در مدت شش ماه تا بررسی جدید اوضاع افغانستان، هیچ پرونده ای از پناهجویان افغانستان به شمول اقلیت هزاره بررسی نمی شود و پس از شش ماه اين بررسی ها با معلومات جدید از افغانستان آغاز خواهد شد. يکی از دلایل مهم تصمیم دولت Kevin Rudd، علاوه بر نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری استرالیا، معلوماتی ست که فرستادگان دولت افغانستان به دولت استرالیا ارایه کرده اند. نمایندگان دولت افغانستان بويژه نمایندگانی از وزارت امور مهاجرین به کشورهایی که "کشورهای امن سوم " محسوب می شوند سفر کرده و معلوماتی را به مقامات این کشورها ارایه می کنند که بیشتر آن عاری از حقیقت می باشد. این نمایندگان به کشورهای دیگری مانند نروژ و سویدن نيز سفر کرده و باعث تغییراتی در سیاست های پناهنده پذيری اين کشورها شده اند. نمایندگان دولت افغانستان بويژه در معلوماتی که ارایه می دهند می گویند که هزاره ها در وضعیت بسیار خوبی بسر می برند. هزاره ها می توانند با توجه به مناطق امنی که دارند، درس خوانده و به کار و فعالیت بدون هيچ تهدیدی ادامه دهند. با اين وجود اخبار و گزارش ها کاملا خلاف آنچه نمایندگان دولت افغانستان ادعا می کنند می باشد. علی رغم اینکه مناطق هزاره نشین دارای امنیت ويژه ای می باشد، اما اين امنيت هر از چند گاه مورد حمله قرار می گیرد. ادامه ی حملات کوچی- طالبان به مناطق مختلف ولایت میدان و غزنی و کشتار و غارت و آتش زدن اموال و دارایی های مردم هزاره يکی از نمونه های آن است. مردم در ولایت دایکندی علاوه بر اینکه قربانیان تبعیض حکومت مرکزی می باشند، هر از چند گاه با تهدید جدی طالبان روبرویند. رسانه های مختلف بین المللی خبرهایی را هر از چند گاه منتشر می کنند که هزاره ها به شکل ويژه مورد هدف گروه هایی مانند طالبان قرار می گیرند.

استاد دانشگاه استرالیا و کارشناس مسایل افغانستان در انتهای نوشته ی خود می نویسد ممکن است Julia Gillard (نخست وزیر جدید) (با آغاز مجدد پرونده های پناهجویان پیش از شش ماه) در انتخابات مقداری رای از دست بدهد اما او عکس آنچه هزاره هایی که در هنگام آمدن او به دفتر نخست وزیری کشته شدند، سرش را از دست نمی دهد.