۹.۱۸.۱۳۸۸

بصيرها زير شكنجه ميميرند.




هوا باراني است . سرم را خم گرفته ام و ميخواهم داخل كميسيون مستقل حقوق بشر شوم . هجوم مردم ، آن هم در روز باراني كنجكاوم ساخت . صدايي از بين آدم هايي كه پيش دروازه حقوق بشر تجمع كرده اند شنيده ميشود: ما قاتل را ميخواهيم . اين قتل توسط امنيت ملي صورت گرفته است.
نزديك ميشوم تا بدانم حقيقت چيست؟
مردي فرياد ميزند در اين كشور عدالت نيست ! ما در گرو امنيت و عدالت به مرگ كشانيده ميشويم.
ميپرسم چي شده؟
يكي جسد فردي را به من نشان ميدهد وديگري فرياد ميزند : ، بصير تروريست نيست، بصيركسي است كه براي اين خاك كار ميكرد و سر باز اردوي ملي بود. كارد و اسناد هاي ثبوتي وي را به من نشان ميدهد، راستي كه سرباز برحال اردوي ملي هست.
تكان ميخورم . به خود رجوع ميكنم: من هم براي اين سر زمين كار ميكنم. سپس ازخود ميپرسم اين من نيستم كه كشته شده ام؟!

پسانتر ميفهمم آنكسي كه فرياد ميزد" مردي بنام بشير، پسر عموي مقتول ميباشد وهر دو از اهالي پغمان اند.
او ادامه ميدهد: بصيرپيره داردروازه ي مهمان خانه ي ملل متحد بود. پس ار حمله يي كه به آنجا شد اورادستگير كردند. امنيت ملي شاكي بود كه وي در حمله دست داشته است. آنها بعد ازين حادثه پدرو برادراو را نيز بازداشت كردند كه هنوز هم در زندانند.من چند بار به امنيت ملي سرزدم كه از بصير حد اقل احوال داشته باشم ، روزهاي روز دهن در امنيت ملي انتظار كشيدم.آخر نميدانستم كه درين كشور امنيت ملي زندانيان را سر بام نگه ميدارد كه آنها بتوانند خود را پايين بيندازند!آيا هيچ كسي حق دارد بدون اينكه جرم كسي ثابت شود او را بكشد؟
بشير ادامه ميدهد:ديروز قبل از ظهر رفتم تا سراغ پسر عمويم را بگيرم ،امنيت ملي به من گفت ما با شما تماس ميگيريم براي ديدن بصير!
منتظر بودم كه زنگ امنيت ملي آمد ، بدون تعلل گفتند كه بصير خودش را از بالاي ديوار پايين انداخته و مرده است.
تكان خوردم ، هي پاهايم ميلرزيد ، به اين فكربودم و هستم كه چرا بصير خودش را كشت؟ باز ميپرسم چرا ديوار؟!
آيا زندانيان امنيت ملي بعد از بازداشت سر ديوار زنداني ميشوند كه هركدام خود را پايين انداخته تا بميرند؟
بدون شك ، اينكار نشده چون كسي كه از ديوار بيافتد دست و پايش ميشكند و يا خون ريزي مغزي ميكند.
بصير از سر ديوار نيافتاده دليل مرگ او ضربات بوكس پنجه به فرقش و چاقو به كمر و رانش ميباشد.
مردم محل و همسايگانش جسد اورا از پغمان امروز به كميسيون مستقل حقوق بشر آورده بودند و از كميسيون مستقل حقوق بشر خواستند تا عاملان شكنجه و قتل را به دادگاه بكشاند.
من از ديدن آنهمه آدم كه بخاطر عدالت به كميسيون آمده بودند ترسيده بودم و كسي كه كشته شده بود هم من بودم ، وقتي نام من بصير است و كسي كه كشته شده است هم بصير! به اين نتيجه ميرسم كه همه آدمهاي كه در زندان ها در دوره هاي تاريخي پيش از امروز به جرم من بودن شكنجه شده و ميمرده اند هم چون من و اين بصير بوده اند. خوب بياد دارم آن زماني كه نزد طالبان گروگان بودم و هر لحظه انتظار مرگم را ميكشيدم. هر لحظه اي كه برايم مرگ بود.
مايلم تا هركجايي ميروند همراهشان باشم .تا پارلمان ، رياست جمهوري ، وزارت عدليه يا هركجاي ديگري. ميخواهم بخاطر كشتن بصيرها اعتراض كنم تا ديگر هركه خواست انساني را بكشد بدون اينكه دادگاهي محكوم كرده باشد اينكار را نتواند. اما نميدانم آنچه را اينان ادعا ميكنند حقيقت است يا نه؟ ولي يك چيز را خوب ميدانم :من هم بصيرم ! انسانم.

هیچ نظری موجود نیست: